عوامل جهنّمی‌شدن: شهادت دروغ، قتل و خودکشی

بسم الله الرّحمان الرّحیم

این متن‏، برگزیده‌ی سخنرانی حجّت الاسلام و المسلمین اسماعیل داستانی بِنیسی با موضوع «جهنّم: عوامل جهنّمی‌شدن» در تاریخ 1398/6/30 است.


حکم شرعی

اگر روى پا نجس باشد و نتواند براى مسح، آن را آب بكشد، بايد تيمّم نمايد؛ البتّه آیت‌الله مکارم فرموده‌اند که بنا بر احتياط واجب بايد چيز پاكى روى آن بيندازد و بر آن مسح كند و بعد، تيمّم نمايد.

عامل دیگر جهنّمی‌شدن: شهادت دروغ

یکی دیگر از عوامل جهنّمی‌شدن، شهادت دروغ به نفع یا ضرر کسی است. بر طبق روایات شریفه، دروغ‌گویی باعث جهنّمی‌شدن است؛ چه برسد به شهادت دروغ؛ تا چه برسد به قسم دروغ برای شهادت دروغ.

     شهادت دروغ، ممکن است به هر شکلی باشد: گفتاری، نوشتاری، رسانه‌ای، اشاره‌ای و… .

     شهادت دروغ در هر مسأله‌ای ممکن است: در مسائل شخصی، خانوادگی، اجتماعی، آبرویی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و…؛ مثلاً: کسی به دروغ می‌گوید: «من دیدم که این آقا به خانمش این حرف ناپسند را زد. من شاهد بودم که این خانم، این پیامک زشت را به فُلان مرد نامحرم داد.»؛ حالا چه پیش قاضی شهادت بدهد یا در هر جای دیگر؛ حتّی در جمع خانوادگی.

     حضرت امام جعفر صادق ـ سلام الله تعالی علیه. ـ فرمودند: «شاهِدُ الزّورِ لاتَزولُ قَدَماهُ حَتَّى تَجِبَ لَهُ النّارُ (410)؛ شهادت‌دهنده‌ی به دروغ هنوز قدم‌هایش را برنمی‌دارد تا این که آتش بر او واجب می‌شود.»؛ مثلاً: کسی که در دادگاه، شهادت دروغ دهد، همین‌که از جایگاهش در دادگاه حرَکت کند و قدمی بردارد، آتش دوزخ بر او واجب می‌‎شود.

     حضرت رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم. ـ فرمودند: «مَن شَهِدَ شَهادةَ زورٍ عَلَى اَحَدٍ مِنَ النّاسِ عُلِّقَ بِلِسانِهِ مَعَ المُنافِقينَ فِى الدَّرکِ الاَسفَلِ مِنَ النّارِ (408)؛ کسی که بر ضدّ یکی از مردم شهادت دروغ بدهد، به همراه منافقان در پایین‌ترین طبقه از آتش، به زبانش آویزان می‌شود.»

     تحمّلِ‌ حتّی یک لحظه آویزان‌شدن از زبان،‌ خیلی سخت است؛ آن هم در پایین‌ترین طبقه‌ی جهنّم که عذابش شدیدتر از طبقات دیگر آن است و منافقان در آن‌جا هستند. چنین کسی در همان طبقه‌ی منافقان قرار می‌گیرد و عذاب می‌شود؛ چون منافقانه عمل کرده است؛ چراکه می‌دانسته چه کسی برحق و چه کسی بر باطل است؛ امّا برعکس اعتقادش شهادت داده و این، نوعی نفاق است.

     حضرت امام محمّد باقر ـ سلام الله تعالی علیه. ـ فرمودند: «ما مِن رَجُلٍ يَشهَدُ بِشَهادَةِ زورٍ عَلَى مالِ رَجُلٍ مُسلِمٍ لِيَقطعَهُ، اِلاّ كَتَبَ اللّهُ ـ عَزَّ و جَلَّ. ـ لَهُ مَكانَهُ صَكًّا اِلَى النّارِ (409)؛ هیچ مردی نیست که بر ضدّ مال مرد مسلمانی شهادت دروغ بدهد تا آن را از او بگیرد، مگر این که خدا برایش به جای آن مال، سندی به سوی آتش می‌نویسد.» چه سندسازی‌های دروغی که اتّفاق نمی‌افتد!؛ مثلاً: کسی که خانه‌اش را به دیگری فروخته است، با قولنامه‌های دروغین، آن را به ده نفر دیگر هم می‌فروشد و معنای کارش درباره‌ی هر یک از آنان، این است: «من این خانه‌ای که دارم به تو می‌فروشم، برای خودم است.»؛ در حالی که به دیگری فروخته است.

     حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم. ـ فرمودند: «مَنِ اقتَطَعَ حَقَّ امرِئٍ مُسلِمٍ بِیَمینِهِ فَقَد اَوجَبَ اللّهُ لَهُ النَّارَ و حَرَّمَ عَلَیهِ الجَنَّةَ (418)؛ کسی که حقّ مرد مسلمانی را با سوگندش از آنِ خودش کند، قطعاً خدا آتش را برای او واجب می‌کند و بهشت را بر او حرام می‌گرداند.»؛ پس کسی که قسم دروغ می‌خورد که فُلان حق برای من است، با این که می‌داند برای او نیست و می‌خواهد آن را به دست آورد، دوزخی است و هیچ گاه به بهشت نمی‌آورد و از بهشت محروم است.
مردی عرض کرد: «اگرچه چیز کمی باشد ای رسول خدا!؟» حضرت فرمودند: «و اِن قَضیبًا مِن اَراکٍ؛ اگرچه تکه‌ای از شاخه‌ی درخت مسواک باشد.»
نوعی مسواک طبیعی وجود دارد که از چوب درختی به نام اراک است و گویا در زمان آن حضرت، از نظر مالی، کم‌ارزش بوده است.
پس اگر کسی حتّی برای به‌دست‌آوردن «چوب اراک» شخص دیگری، سوگند دروغ بخورد، برای همیشه در جهنّم خواهد ماند.

 

عامل دیگر جهنّمی‌شدن: قتل (آدم‌کشی و خودکشی)

خداوند والا ـ جلّ جلاله. ـ در سوره‌ی مبارکه‌ی نسا، آیه‌ی شریفه‌ی 93 می‌فرماید: ﴿و مَن یَقتُل مُؤمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِدًا فیها و غَضِبَ اللّهُ عَلَیهِ و لَعَنَهُ و اَعَدَّ لَهُ عَذابًا عَظیمًا؛ و کسی که مؤمنی را عمداً بکشد، کیفرش دوزخ است؛ در حالی که در آن، جاودانه است و خدا بر او خشم کرد و او را لعنت فرمود و برای او عذاب بزرگی را فراهم کرد.

     پس کسی که مؤمنی را عمداً بکشد، برای همیشه در جهنّم خواهد ماند و از بهشت محروم خواهد بود؛ چه آن مؤمن، خودش باشد و چه دیگری.

     حضرت رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم. ـ فرمودند: «کُلُّ ذَنبٍ عَسَی اللّهُ اَن یَغفِرَه؛ اِلّا مَن ماتَ مُشرِکًا، اَو مَن قَتَلَ مُؤمِنًا مُتَعَمِّدًا (411)؛ امید است که خدا هر گناهی را بیامرزد؛ مگر کسی که مشرک بمیرد یا کسی که مؤمنی را عمداً بکشد.»

     پس هیچ امیدی به آمرزش این دو نیست: 1. کسی که در هنگام مرگش اعتقاد به خدای یگانه و یگانگی خدا نداشته باشد؛ 2. کسی که مؤمنی را عمداً بکشد.

     مؤمنی که خودش را بکشد، هم همین‌گونه است و برای همیشه در جهنّم خواهد سوخت.

     انسان باید این مطلب را به همه، به‌ویژه فرزندانش بگوید تا مبادا کسی به فکر خودکشی بیفتد و توهّم کند که با این کار از مصیبت‌های دنیا یا از رعایت احکام سخت دینی راحت می‌شود.

     کسی که به خودکشی اقدام می‌کند، اوّلاً: شاید به این کار موفّق نشود و نمیرد ـ مثلاً: خودش را از بالای بلندی پایین بیندازد تا بمیرد؛ امّا نمیرد و به آسیب‌هایی دچار ‌شود که تا پایان عمرش هر روز هزار بار آرزوی مرگ ‌کند؛ مثلاً: دچار قطع نخاع شود و هر روز خودش را هزار بار لعنت ‌کند. ـ و ثانیاً: اگرچه از بعضی مسائل راحت می‌شود، امّا بی‌درنگ وارد دوزخ می‌شود و برای ابد در آن عذاب می‌ِشود.

     یک شب داشتم در مجلس پُرجمعیّتی سخنرانی می‌کردم؛ امّا در میانه‌ی سخنرانی دیدم که مردم دارند کم‌کم پراکنده می‌شود. پرسیدم که چه خبر است؟ گفتند که خبر رسیده در همسایگی این‌جا جوانی خودکشی کرده و مردم دارند برای تماشای او می‌روند. ـ این افراد چقدر نادان بودند که ثواب و نور و برکات حضور در مجلس دینی و گوش‌دادن به آیات کریمه و روایات شریفه را رها می‌کردند تا تماشای یک جوان جهنّمی را از دست ندهند! آیا جنازه‌ی چنین کسی دیدن دارد؟! حالا حماقت بود. ـ پرسیدم که چرا خودکشی کرده؟ گفتند که او عاشق دختری شده و از پدر و مادرش خواسته بود که به خواستگاری‌ او بروند؛ امّا آنان صلاح ندانسته و قبول نکرده بودند. امشب پدر و مادرش به مهمانی رفته بودند و او خود را از میله‌ی پرده‌ی پشتِ در خانه، به دار کشیده است تا همین‌که آنان برگشتند و در را باز کردند، با دیدن جنازه‌ی او دق کنند و هزار بار آرزو کنند که کاش خواسته‌ی او را می‌پذیرفتند. این جوان به دو دلیل، جهنّمی است: 1. خودکشی؛ 2. آزاردادن پدر و مادر؛ آن‌ هم در این حد که ممکن بود سکته کنند و بمیرند.

     برخی از سربازها برای راحت‌شدن از سختی‌های سربازی، با همان تفنگ سربازی خودکشی می‌کنند؛ ولی بیچاره‌ها نمی‌دانند یا باور ندارند که به سبب این کارشان، برای همیشه در جهنّم خواهند ماند.

     حالا یک لطیفه بگویم. نقل شده است که گوسفند یا بزی از جایی به خیابان رفت و برای توقّف هر ماشینی که عبور می‌کرد، دستش را تکان می‌داد و می‌گفت: «مستقیم: کشتارگاه!» تا به آن‌جا بُرده و قربانی شود و از دست مالکش راحت گردد!

     متأسّفانه صداوسیما فیلم‌های قتل و کشتار نشان می‌دهد؛ آن هم زیاد.

چند سال پیش، یکی از کارمندان دادگاه نقل کرد: «پرونده‌ی آخری که در دست ما بود، برای مردی بود که همسرش را کشته و درباره‌ی علّتش گفته بود که یک روز دیدم جوان ساکن یکی از طبقات بالای خانه‌ی ما، یک سکّه‌ی 25تومانی به بالکن ما انداخت و من فهمیدم که او با زن من ارتباط دارد و برای همین، همسرم را کشتم!» خداوند والا ـ جلّ جلاله. ـ می‌فرماید: «اِنَّ بَعضَ الظَّنِّ اِثمٌ؛ قطعاً برخی از گُمان‌ها گناه هستند.» او به همسرش بدگمان شده و در نتیجه، او را کشته بود؛ با این که اوّلاً: شاید آن جوان سکّه را عمداً نینداخته بود؛ بلکه سکّه از دستش افتاده بود و ثانیاً: اگر هم عمداً انداخته بود، شاید از روی شلوغی یا مردم‌آزاری و یا دلیل‌های دیگر انداخته بود؛ نه این که این کارش نشان روابط نادرست باشد و ثالثاً: اگر روابطی هم اثبات می‌شد، باز این مرد حقّ کشتن زنش را نداشت.

     حضرت رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم. ـ فرمودند: «قُسِمَتِ النّارُ سَبعینَ جُزئًا، فَلِلآمِرِ تِسعٌ و سِتّونَ، و لِلقاتِلِ جُزءٌ، و حُسبُهُ (413)؛ آتش به هفتاد جزء تقسیم شد؛ پس برای دستوردهنده (به قتل)، 69 جزء است و برای قاتل، یک جزء و (همین یک جزء) برای او بس است.»؛ شاید برای این که اگر دستوردهنده دستور نمی‌داد، قاتل، قتلی انجام نمی‌داد.

     نمونه‌ی روشنش کربلا است. یزید ـ لعنة اللّه تعالی علیه. ـ به عبیداللّه بن زیاد ـ لعنة اللّه تعالی علیه. ـ دستور داد که حضرت امام حسین ـ سلام اللّه تعالی علیه. ـ را بکشد. عبیداللّه هم به عمر بن سعد ـ لعنة اللّه تعالی علیه.ـ همین دستور را داد. عمر بن سعد هم به دیگران همین دستور را داد و گفت که چرا کار حسین را تمام نمی‌کنید؟ و سرانجام، قاتل نِهایی حضرت، ضربه‌های آخِر را زد و ایشان را به شهادت رساند. همه‌ی آنان اهل آتش هستند؛ با این تفاوت که 69 جزء از آتش قتلستان دوزخ، برای دستوردهندگان است و 1 جزء برای قاتل؛ پس عذاب یزید ملعون، بسیاربیش‌تر از عذاب قاتل حضرت است؛ اگرچه همان 1 جزء از 70 جزء آتش، برایش بس است.

     حالا شما حساب کنید که صدّام، پادشاه عربستان و امثال آنان، که انسان‌های زیادی را کشته‌ یا برای کشتن آنان دستور داده‌اند، چقدر عذاب دارند.

     همه‌ی این عذاب‌ها برای کسی است که مؤمنی را به ناحق‌ و عمداً بکشد؛ امّا آن قاضی که بِنا بر احکام شرعی، دستور قتل می‌دهد یا شخصی که دیگری را ناخواسته می‌کشد، دچار این عذاب‌ها نخواهد شد.

روضه

السّلام علیک یا اباعبداللّه، و علی الأرواح الّتی حلّت بفنائک، علیک منّی سلام اللّه ابداً ما بقیت و بقی  اللّیل و النّهار، و لاجعله اللّه آخر العهد منّی لزیارتکم، السّلام علی الحسین، و علی علیّ بن الحسین، و علی اولاد الحسین، و علی اصحاب الحسین.

ندیدم هر چه گشتم کوچه‌کوچهْ ردّ پایت را / چه می‌شد؟، کاش می‌شد بشنوم من هم صدایت را!

     هنگامی که انسان به زیارت حضرت امام رضا ـ سلام اللّه تعالی علیه. ـ مشرّف می‌شود، بیرون درِ ورودیِ حرم مطهّر ایشان، در اذن دخول عرض می‌کند: «اَشهَدُ اَنَّکَ تَسمَعُ کَلامی، و تَرُدُّ سَلامی؛ گواهی می‌دهم که شما سخن مرا می‌شنوید و سلامم را جواب می‌دهید.»

     خوشا به حال کسانی که پاسخ مهرْبان و لطف امام را می‌شنوند!

     بر طبق نقل، مرحوم علّامه طباطبایی ـ رضوان اللّه تعالی علیه. ـ فرموده‌اند: «هنگامی که همسر من زیارت عاشورا می‌خوانْد، حضرت امام حسین ـ سلام الله تعالی علیه. ـ پاسخ او را می‌داد و من می‌شنیدم.» شاید خود آن خانم پاک و باعظمت هم می‌شنید. همچنین علّامه فرموده‌اند: «وقتی همسرم به حضرت معصومه ـ علیها السّلام. ـ سلام می‌دهد، حضرت جواب سلام او را می‌دهد.»

     یک عالم ربّانی به منزل مرحوم پدرم ـ رضوان اللّه تعالی علیه. ـ تشریف آورد و با سند صحیح نقل کرد که عالم بزرگواری به نام حاج‌آقا مِشکات بیان کرد که من در خواب دیدم جوانی وارد حرم مطهّر حضرت امام حسین ـ سلام الله تعالی علیه. ـ شد و به آن حضرت سلام داد. حضرت از ضریح مقدّس آشکار شدند و به او لبخند زدند و جواب سلامش را دادند. هنگامی که بیدار شدم، به حرم آن حضرت مشرّف شدم. ناگهان همان جوان را دیدم که وارد شد و در همان جایی که در خواب دیده بودم، ایستاد و سلام داد؛ امّا دیگر نه حضرت را دیدم و نه صدایشان را شنیدم. خوابم را به آن جوان نقل کردم. گفت: «من هر بار که به‌ این‌جا می‌آیم و سلام می‌دهم، حضرت به من لبخند می‌زند و  جواب سلام می‌دهد و من می‌بینم و می‌شنوم.» دلیلش را پرسیدم. گفت: «خانه‌ی ما از کربلا دور بود و یک حیوان سواری داشتیم. پدر و مادر پیرم، از من خواستند که هر شب جمعه، آنان را به زیارت حضرت بیاورم؛ ولی چون هر دو، پیر بودند و نمی‌شد که هر دو را با هم سوار آن حیوان کرد، قرار شد که یک شب جمعه، پدرم را با آن حیوان بیاورم و شب جمعه‌ی دیگر، مادرم را و همین‌طور ادامه دهم. یک شب جمعه که نوبت یکی بود، دیگری هم از من خواست که او را هم به زیارت بیاورم. از او خواستم که مرا معاف کند؛ امّا او گریه کرد. مانده بودم که چه کنم. یکباره به ذهنم آمد که آن دیگری را بر کولم سوار کنم. ـ آری؛ اگر کسی در پی اطاعت از خداوند والا ـ جلّ جلاله. ـ باشد، خدا راهش را به او نشان می‌دهد. ـ همه‌ی راه طولانی خانه تا حرم را این‌چنین آمدیم و همین‌که وارد حرم مطهّر شدیم و من به حضرت سلام عرض کردم، حضرت از ضریح مقدّس، ظاهر شدند، لبخند زدند و جواب سلامم را دادند.»

ندیدم هر چه گشتم کوچه‌کوچهْ ردّ پایت را / چه می‌شد؟، کاش می‌شد بشنوم من هم صدایت را!

     ممکن است که انسان حتّی از شنیدن صدای محبوبش لَذّت ببرد؛ مانند مادری که از شنیدن صدای نوزادش که تازه زبان باز کرده و واژه‌ها را یاد گرفته است، لذّت می‌برد. اگر اکنون حضرت زهرا ـ سلام الله تعالی علیها. ـ تشریف بیاورند و صحبت کنند، چقدر ما از شنیدن صدای ایشان لذّت می‌بریم.

دعا کن قسمتم باشد تماشایت شبی در خواب / دعا تو، استجابتْ تو، اجابت کن دعایم را

رقیّه، خیمه‌ی آتش، سکینه، قاسم و اصغر / بگریم وارث عصمت! کدامین ماجَرایت را؟

     چقدر مصیبت به حضرت امام حسین ـ سلام اللّه تعالی علیه. ـ وارد شده است؟ خدا می‌داند و خود ایشان.

     به قربان دل داغ‌دیده‌ی شما یا صاحب‌الزّمان! در این حدود 1200 سال، چه‌ها بر دل چاک‌چاک شما گذشته است؛ از مصیبت‌های جدّ بزرگوارتان و مصیبت‌هایی که بر حضرت رقیّه، حضرت سکینه، حضرت قاسم، حضرت علی‌ّاصغر و… وارد شده است!

زبانم را به مَدحت باز کردی، لطف کردی، آه! / ندیدم، کاش می‌شد تا ببینم کربلایت را!

کسانی که به کربلا مشرّف شده‌اند، برای مشرّف‌شدن کربلاندیده‌ها و جامانده‌ها دعا کنند. خوشا به حال کسانی که برای مشرّف‌شدن اینان هزینه می‌کنند و امان از دل‌های کسانی که اگر هزینه‌ی رفتن را هم داشته باشند، به سبب موانع جسمی و… نمی‌‌توانند مشرّف شوند!

     صلّی الله علیک یا اباعبداللّه!، صلّی اللّه علیک یا اباعبداللّه!، صلّی اللّه علیک یا اباعبداللّه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نوشته‌های مشابه:

دکمه بازگشت به بالا