بسم الله الرّحمان الرّحیم
این متن، برگزیدهی سخنرانی حجّت الاسلام و المسلمین اسماعیل داستانی بِنیسی با موضوع «خوبیهای بچههیأتیها» در شب پنجم محرّم سال ۱۴۳۸ (۱۳۹۵/۷/۱۵) است.
یک حکم شرعى در باره ی تیمّم
تیمّم بر چند چیز، صحیح است: خاک، ریگ، کلوخ (خاک هاى به هم چسبیده) و سنگ، به شرط این که پاک باشند.
آیت اللّه مکارم: و به شرط این که دست کم، غبار مختصرى بر آن ها باشد.
آیت اللّه شبیرى زنجانى: در حال اختیار، تیمّم باید بر خاک یا چیزهایى که از زمین بوده و پودر شده، مانند سنگِ پودرشده و گچِ پودرشده، صورت بگیرد.
[آیت اللّه سیستانى: انسان باید با خاک تیمّم کند و اگر خاک نباشد، با ریگ هاى بسیارنرمى که خاک بر آن ها صدق کند و اگر ممکن نباشد، با کلوخ و اگر ممکن نباشد، با ریگ و اگر ممکن نباشد، با سنگ تیمّم کند.] (۱)
۱) توضیح المسائل مراجع، ج ۱، ص ۳۹۹ و ۴۰۰، مسأله ی ۶۸۴.
[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]
نکاتى در باره ی «و لَقَد اتَینا لُقمانَ الحِکمَهَ اَنِ اشکُر لِلّهِ»
ترجَمه: و قطعًا به لقمان حکمت دادیم که براى خدا شکر کن.
۱ـ در باره ی معناى «أن اشکر للّه»، دو احتمال وجود دارد:
الف. شکرگزارى به درگاه خدا، یک حکمت است. این در صورتى است که واژه ی «اَن» تفسیرى باشد و واژه ی «الحکمه» را تفسیر کند؛
ب. شکرگزارى براى خدا دلیل اعطاى حکمت به لقمان است. این در صورتى است که واژه ی «أن» مصدرى و به تقدیر «لام» تعلیل باشد.
۲ـ خداوند والا منشأ نعمت ها و بخشنده ی آن ها است؛ چون در آیه ی شریفه آمده است: «براى خدا شکر کن» و شکرگزارى از کسى درست است که منشأ نعمت ها و بخشنده ی آن ها باشد.
۳ـ شکرگزارى به درگاه خداوند، امرى مهم و لازم است.
[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]
مراحل شکر
از روایات شریفه (۱) برمى آید که شکر، ۴ نوع و ۱۴ مرحله دارد:
۱ـ شکر معرفتى:
الف. ایمان به خدا؛
ب. اعتراف به حقوق اولیاى خدا از آل پیامبر (= اهل بیت) _ سلام الله علیهم. _؛
پ. نعمت دانستن داده هاى خدا؛
ت. آن ها را از جانب خدا دانستن (نه از خود یا دیگرى)؛
هنگامى که خداوند والا به حضرت موسى ـ سلام اللّه على نبیّنا و اله و علیه. ـ وحى کرد که قارون باید یک هزارم اموالش را در راه خدا بدهد، قارون نپذیرفت و «قالَ اِنَّما اوتیتُهُ عَلى عِلمٍ عِندى(۲)؛ گفت: “این [ثروت]، تنها از روى دانشى که در نزد من است، به من داده شده است [و آن را با علم خودم به دست آورده ام].”» و نعمت ها را از خودش دانست؛ نه از خدا.
بعضى خمس اموال اضافه شان را نمى دهند و مى گویند: «ما، خودمان، زحمت کشیده ایم و این اموال را به دست آورده ایم؛ پس چرا باید یک پنجم آن ها را به دیگران بدهیم؟» چنین کسانى همچون قارون هستند و نعمت هاى خدا را از خودشان مى دانند؛ نه از خدا.
انسان، خودش، هم مال خودش نیست و بدن، روح و روانش(۳)، از جانب خدا است؛ چه برسد به اراده و اختیارش(۴)، روحیّه ی تلاشش و ابزارهایش براى تحصیل نعمت ها. آیا انسان واقعًا چیزى از خودش دارد؟
خداوند والا در سوره ی مبارکه ی یوسُف (۱۲)، آیه ی شریفه ی ۱۰۶ مى فرماید: «و ما یُؤمِنُ اَکثَرُهُم بِاللّهِ اِلّا و هُم مُشرِکونَ؛ و بیش تر آنان به خدا ایمان نمى آورند، مگر این که مشرک هستند.»
پس، بیش تر مؤمنان و پرستش کنندگان خداى یگانه، مشرک هستند و براى خدا شریک، قائلند!
حضرت امام جعفر صادق ـ سلام اللّه علیه. ـ در تفسیر این آیه ی شریفه فرموده است: «هُوَ الرَّجُلُ یَقولُ: “لَولا فُلانٌ لَهَلَکتُ، و لَولا فُلانٌ لَاَصَبتُ کَذا و کَذا، و لَولا فُلانٌ لَضاعَ عِیالى.” أَ لاتَرى اَنَّهُ قَد جَعَلَ لِلّهِ شَریکًا فى مُلکِهِ یَرزُقُهُ و یَدفَعُ عَنهُ؟؛ [مقصود از] او [= مؤمن مشرک]، مردى است که مى گوید: “اگر فُلانى نبود، من از بین مى رفتم و اگر فلانى نبود، چنین و چنان مى شدم و اگر فلانى نبودم، خانواده ام نابود مى شدند.” مگر نمى بینى که او [با این حرف ها] در مُلک خدا برایش شریکى قائل شده که روزى اش مى دهد و از او [گرفتارى] دفع مى کند؟» راوى عرض کرد: «پس بگوید: “اگر خدا به واسطه ی فلانى به من نعمت نمى داد، از بین مى رفتم”؟» حضرت فرمود: «نَعَم؛ لا بَأْسَ بِها؛ آرى؛ این اشکالى ندارد.»(۵)
پس نباید گفت: «دکتر! اوّل، خدا؛ بعدش شما.»؛ این، شرک است؛ بلکه باید گفت: «دکتر! خدا شما را واسطه ی درمان من قرار داده است؛ یعنى: خدا به شما تشخیص درست بیمارى و درمان مرا عنایت کرده و مرا به واسطه ی شما شِفا داده است.»
حتّى قراردادن اولیاءاللّه ـ سلام اللّه علیهم. ـ در کَنار خدا، نوعى شرک است.
متأسّفانه برخى از شاعران و مدّاحان، از روى کم آگاهى، اشعارى را مى سرایند یا مى خوانند که ممکن است خوانندگان و شنوندگان آن اشعار فکر کنند که اهل بیت ـ سلام اللّه علیهم. ـ روزى رسان و یا صاحب صفات ویژه ی خداوند والا هستند؛ مثلًا: «على اوّل، على آخِر، على ظاهر، على باطن.»
آرى؛ این معارف در روایات شریفه آمده است؛ امّا باید درست بیان و تفسیر شوند و نباید به گونه اى ارائه شوند که مخاطب توهّم پیدا کند که مثلًا حضرت امیرالمؤمنین ـ سلام اللّه علیه. ـ خدا است!
مبادا در عین حال که خداپرست هستیم، عالمى یا پزشکى و یا کس دیگرى را خداى خود بدانیم؛ حتّى حضرت رسول اکرم ـ صلّى اللّه علیه و اله و سلّم. ـ را که اعظم آفریدگان خدا از ازل تا ابد است.
آن حضرت ـ صلّى اللّه علیه و اله و سلّم. ـ در حال نماز و عبادت، آن قدر بر روى سر انگشتان پاهاى مبارکش مى ایستاد که پاهایش ورم کرد و این آیه ی مبارکه نازل شد: «طه * ما اَنزَلنا عَلَیکَ القُرءانَ لِتَشقى؛ طه * قرآن را بر تو نازل نکردیم که به سختى بیفتى.» اگر آن حضرت ـ نعوذ باللّه. ـ خدا بود، معنا نداشت که خدا را عبادت کند.
یکى از همسران آن حضرت ـ صلّى اللّه علیه و اله و سلّم. ـ به ایشان عرض کرد: «چرا شما این همه عبادت مى کنید؛ در حالى که مشمول مغفرت و رحمت ویژه ی خدا هستید؟» حضرت فرمود: «أَ لااَکونُ عَبدًا شَکورًا؛ آیا بنده ی شکرگزارى نباشم؟»(۶)؛ پس، حتّى آن حضرت هم بنده ی خدا است و ما ایشان را باید واسطه ی رحمت خدا بدانیم.
گروهى به حضرت امیرالمؤمنین ـ سلام اللّه علیه. ـ عرض کردند که شما خدا و آفریننده و روزى دهنده ی ما هستید! حضرت فرمود: «خدا نمى خورد؛ در حالى که من مى خورم. خدا نمى خوابد؛ در حالى که من مى خوابم.»؛ امّا هر چقدر براى آنان دلیل بر خدانبودنش آورد، نپذیرفتند.
سرانجام، حضرت آنان را تهدید کرد و فرمود: «اگر از اعتقاد به خدابودن من دست برندارید، شما را مى سوزانم.» عرض کردند: «شما خدا هستید؛ پس، هر کارى که انجام دهید، درست است!»
به دستور حضرت دو گودال کندند، میان آنها دریچه اى گذاشتند، در یکى از آن ها آتش روشن کردند، آن افراد را در گودال دیگر انداختند و روى گودال ها را پوشاندند و دود آتش که از دریچه به آنان مى رسید، آنان را خفه کرد و آنان از بین رفتند.
خود اهل بیت ـ سلام اللّه علیهم. ـ فرموده اند: «در باره ی ما هر فضیلت و کمالى را مى خواهید، بگویید؛ جز این که ما را خدا ندانید.»(۷)
آرى؛ اهل بیت ـ سلام اللّه علیهم. ـ بزرگ ترین واسطه هاى الطاف خدا به همه هستند؛ امّا خدا نیستند؛ براى همین در دعا آمده است: «لا فَرقَ بَینَکَ و بَینَها؛ اِلّا اَنَّهُم عِبادُکَ و خَلقُکَ(۸)؛ [خدایا!] هیچ تفاوتى میان تو و آنان [= اهل بیت _ علیهم السّلام. _] نیست؛ جز این که آنان بندگان تو و آفریده هاى تو هستند.»؛ یعنى: هر چه دارند، از تو دارند.
فرق واژه ی «شکر» با واژه ی «شرک»، در تقدیم و تأخیر حرف هاى کاف و راء است؛ امّا تفاوت معناى آن ها از زمین تا بى نِهایت است. مبادا به جاى اهل «شکر»، اهل «شرک» شویم!
ث. زیاددانستن نعمت ها؛ اگرچه در پیشگاه خداوند والا یا در توهّم انسان، اندک باشند.
خداوند والا مى فرماید: «و اِن تَعُدّوا نِعمَهَ اللّهِ لاتُحصوها(۹)؛ و اگر نعمت[هاى] خدا را بشمارید، نمى توانید آن[ها] را به شُماره درآورید [= به طور کامل شمارش کنید].»
ابر و باد و مَه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانى به کف آرىّ و به غَفلت نخوری(۱۰)
همه ی عالَم دارند به ما خدمت مى کنند. آیا ما تعداد قطرات بارانى را که نازل شده و از آن ها گندم روییده و نان درست شده و ما خورده ایم، مى دانیم؟! آیا ما همه ی نعمت هاى بدنى، یعنى: اجزاى بدن خود را مى شناسیم؟ پس باید نعمت هاى خدا را زیاد بدانیم.
۲ـ شکر قلبى:
الف. راضى بودن به آنچه خدا داده است؛
مردى نابینا همیشه خدا را شکر مى کرد. به او گفته شد: «تو که نابینا شده اى؛ پس چرا خدا را شکر مى کنى؟» گفت: «او ۴۰ سال به من بینایى داده بود؛ جا دارد که براى ۴۰ سال هم بینایى ام را بگیرد!»
ب. قَناعت کردن به آنچه خدا داده است.
بله؛ اگر انسان از نظر دینى یا عقلى، به نعمت هاى بیش ترى نیاز داشته باشد، براى به دست آوردن آن ها باید هم دعا و هم تلاش کند؛ امّا بدون حرص و طمع.
۱) ر.ک: میزان الحکمه، ج ۶، ص ۲۸۸۲، ش ۹۶۰۵ تا ص ۲۸۸۶، ش ۹۶۲۲.
۲) قَصص (۲۸)، ۷۸.
زمر (۳۹)، ۴۹: «فَاِذا مَسَّ الاِنسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ اِذا خَوَّلناهُ نِعمَهً مِنّا قالَ اِنَّما اوتیتُهُ عَلى عِلْمٍ؛ پس هنگامى که به انسان زیانى برسد، ما را [براى رفع آن فرا]مى خواند؛ سپس هنگامى که از جانب خود به او نعمتى بدهیم، مى گوید: “آن، تنها از روى دانش [خودم]، به من داده شده است.”»
۳) بِنا بر نظر علاّمه محمّدتقى جعفرى ـ رضوان اللّه علیه. ـ انسان سه چیز دارد: بدن، روح و روان.
۴) انسان، مجبور است که مختار باشد و نمى تواند مجبور باشد؛ یعنى: مجبور است که اختیار و قدرت انتخاب داشته باشد و با آن، یکى از دو طرف کارهاى اختیارى را خودش انتخاب کند؛ مثلاً: انسان، مجبور است که «انتخاب کند» دستش را حرَکت بدهد یا ندهد؛ اگرچه حرکت دادن و ندادن دستش، در دست خود او است.
۵) همان، ص ۲۷۲۲، ش ۹۳۰۹.
۶) حضرت امام محمّد باقر ـ سلام اللّه علیه. ـ: «کانَ رَسولُ اللّهِ ـ صلّى اللّه علیه و اله. ـ عِندَ عائِشَهً لَیلَتَها، فَقالَ: “یا رَسولَ اللّه! لِمَ تُتعِبُ نَفسَکَ؛ و قَد غَفَرَ اللّهُ لَکَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ و ما تَاَخَّرَ؟”، فَقالَ: “یا عائِشَهُ! أَ لااَکونُ عَبدًا شَکورًا؟”، و کانَ رسولُ اللّهِ ـ صَلَّى اللّهُ عَلَیهِ و الِهِ. ـ یَقومُ عَلى اَطرافِ اَصابِعِ رِجلَیهِ؛ فَاَنزَلَ اللّهَ ـ سُبحانَهُ، و تَعالى. ـ: «طه * ما اَنزَلنا عَلَیکَ القُرءانَ لِتَشقى» (دانشنامه ی قرآن و حدیث، ج ۱۰، ص ۱۶۲، ش ۶۲۴).
۷) عن کامِلٍ التَّمّارِ: کُنتُ عِندَ اَبى عَبد اللّه ـ عَلَیهِ السَّلامُ. ـ ذاتَ یَومٍ، فَقالَ لى: «یا کامِلُ! اِجعَل لَنا رَبًّا نَؤوبُ اِلَیهِ، و قولوا فینا ما شِئتُم.»، فَقُلتُ: نَجعَلُ لَکُم رَبًّا تؤوبونَ اِلَیهِ، و نَقولُ فیکُم ما شِئنا؟! فَاستَوىْ جالِسًا، فَقالَ: «ما عَسى اَن تَقولوا؟! وَاللّهِ ما خَرَجَ اِلَیکُمْ مِن عِلمِنا اِلاّ اَلِفٌ غَیرُ مَعطوفَهٍ.» (دانشنامه ی قرآن و حدیث، ج ۱۱، ص ۶۲).
نیز ر.ک: آداب امیرالمؤمنین (علیه السّلام)، ص ۹۶ و خاطره هاى آموزنده، ص ۳۳۵.
۸) دانشنامه ی امام مهدى ـ عجّل اللّه فرجه الشّریف. ـ بر پایه ی قرآن، حدیث و تاریخ، ج ۱، ص ۳۱۰.
۹) ابراهیم (۱۴)، ۳۴ و نحل (۱۶)، ۱۸.
۱۰) از: سعدى.