بسم اللّه الرّحمان الرّحیم
کتاب «نوای نینوا» مجموعهاشعار حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ دربارهی حضرت امام حسین، حضرت زینب، حضرت ابوالفضل ـ سلام الله تعالی علیهم. ـ و ماجَراهای کربلا، به همراه ۱۴ نکتهی زیبا دربارهی حضرت امام حسین ـ علیه السّلام. ـ است.
اشعاری از این کتاب که دربارهی شهادت حضرت امام حسین ـ صلوات الله تعالی علیه. ـ است، تقدیم به شما:
خامس اهل کِسا
در عزاى خامس اهل کسا
سرخ شد چشم تمام ماسِوا
روز عاشوراى سال شصتویک
گشت جارىْ خون حق، خون خدا
آسمان نالید و دریا گریه کرد
کوهها گشتند خونین و جدا
موجها طوفان شدند و تاختند
شد بهپا طوفان دیگر در هوا
شد شهید و، دین از او پاینده شد
گشت شرمنده از او حکم قضا
«داستانى» بندهی درگاه او است
دوست دارد که رَوَد بر کربلا
ص ۱۲ و ۱۳
خون خدا
روز عاشورا بشد محشر بهپا در کربلا
از زمین و آسمان پُر شد بلا در کربلا
دین حق را «آدم»، اوّل در جهان کرد آشکار
مُهر شد منشورش از خون خدا در کربلا
یکبهیک، پیغمبران آماده کردند راه را
تا به پایان بُرد امامْ آن راه را در کربلا
خاتم پیغمبران، اسلام را تکمیل کرد
با ولایت، قصد او شد برملا در کربلا
میتوان گفت این سخن را با صَراحتْ هر کجا:
«خدمتى کرده حسین بر انبیا در کربلا»
گنج حق در خاک پاک کربلا گردید دفن
تا بمانَد زندهْ دین اولیا در کربلا
شاهدان از دست ساقى، مست و سیراب آمدند
یافتند اندر عطشْ آب بقا در کربلا
عارفان را رهنَما و، عاشقان را دلگشا
هست مصباح حقیقت در کجا؟ در کربلا
کاش آید آن شبى که از براى دوستان
«داستانى» میکند از دلْ دعا در کربلا!
ص ۱۴ و ۱۵
روز عاشورا
چه گویم از زمین کربلا در روز عاشورا؟
بیابان، خشک و داغ از تابش خورشید سوزان بود
دو لشکرْ روبهروى هم، یکى تشنه، یکى سیراب
یکى مست شراب و مى، یکى با کام عطشان بود
فضا را خاک و شن تاریک میکرد و از این وحشت
به سوى آسمان، طوفانى از فریاد و افغان بود
یکى آهنگ نى میزد، دگر ذکر و دعا بر لب
و آن از رى سخن میگفت و این مشغول قرآن بود
کَنار آب آتشزا لمیده دشمن جانى
ولى یار حقیقت، شاد و تشنه، فکر جانان بود
دل بینندگان میشد ز غمْ تفتیده در آن روز
ز خشم دشمنان، صحرا سراسر نار و نیران بود
میان شاهد و مشهود، ربطى بود تنگاتنگ
حسین بن على، عاشق به ذات پاک سبحان بود
زمینِ تشنه، تر میکرد لب از خون ثاراللّه
لبش خشکیده بود، امّا دلش مسرور و شادان بود
خیام اهل بیت او پر از اندوه و محنت بود
ابوالفضل، آن یَل نامى، ز جان و دل، نگهبان بود
لبان کودکانْ خشکیده و، چشمانشان در خواب
صداى نوشنوش از لشکر دشمن، نَمایان بود
«بِنیسى»! کربلا درس شهادت داد و حرّیّت
نمایان شد که راه حق، همان راه شهیدان بود
ص ۱۶ و ۱۷
وجه اعظم
شده فصل خزان، ماه محرّم
نوا از نینوا آید به گوشم
زن و مرد و، بزرگ و کوچک و پیر
سِیَه پوشیدهاند از روى ماتم
نواى «یا حسین!» و «واشهیدا!»
شده با شیون جنّ و مَلَکْ ضَم
مساجد گشته است پر از جماعت
به روى باب و دیوار است پرچم
گهى سینه زنند و گاه زنجیر
به آهنگ عزا، با ذکر توام
مگر تا شیعیانْ آگاه گردند
ز رمز و راز و مفهوم محرّم
«بِنیسى»! درس منشور مَحبّت
بیاموز از حسین، آن وجه اعظم
ص ۱۸ و ۱۹
ماتم عشق
این عزاى کیست یا رب! که جهان
گشته محو ماتم و آه و فَغان؟
روز عاشورا است یا که روز حشر؟
کاینچنین نالند خَلق و انس و جان
پرتو خورشید، احمر گشته است
گریه سر داده زمین و آسمان
کوچهها رنگ سِیَه پوشیدهاند
زرد گشته برگها، گشته خزان
آرى، آرى، ماتم عشق است این
ماتم شاه شهیدان جهان
آن که شد قربانىِ دشت بلا
تا که مانَد زنده با خونش اذان
انقلاب او است نَهضتآفرین
انقلابى در فراسُوى زمان
سبز میگردد درخت انتقام
با ظهور حضرت صاحبْزمان
آستانش را «بِنیسى» چون گرفت
گشت دریایى بزرگ و بیکران
ص ۲۰ و ۲۱
خاک پاک کربلا
شیعیان! بر خاک پاک کربلا آید حسین
بر زمین نینوا بهر نوا آید حسین
آورَد همراه خودْ هفتاد و دو ذبح عظیم
تا کند بر عهد خود یکجا وفا، آید حسین
العَجَب! در قلب او صبر و تحمّل را ببین!
بر زمین پُربلا بهر خدا آید حسین
آید و قربان کند آن ماهِ چندینماهه را
با علىّ اکبرش، آن دلربا، آید حسین
همره یک آسمان از عشق و ایمان، بیهراس
بهر جاندادن به یار آشنا آید حسین
اى امید شیعیان! یک دَم، نظر بر من بکن
بر سر قبرت «بِنیسىّ» گدا آید حسین!
ص ۲۲ و ۲۳
موسم غم
شیعیان! بارید اشک غم، محرّم آمده
بر دل پاکان عالَم، موْسِم غم آمده
هر کجا گشته سیاه و، دستهها افتاده راه
زیبِ دوشِ هر جوان و پیر، پرچم آمده
در چنین ماهى، حسین بن على با امر حق
رو به سوى نینوا با عزم مُبرَم آمده
هر دو لشکر در زمین کربلا پرچم زدند
حقّ و ناحق، هر دو، بر صحراى ماتم آمده
این یکى بهر شهادت، آن یکى بهر غضب
بر زمین «غاضریّه»، هر دو توام آمده
پور حیدر، سِبط پیغمبر، حسین بن على
بهر اِحیاى حقیقت، سختْ مُلزَم آمده
با خود آورده است یک دریا ز خویش و آشنا
هر یکى بهر شهادت، شاد و خرّم آمده
اهلبیت باوفایش در پى اثبات حق
صفبهصف در کربلاى غم، منظّم آمده
زینبى که آبرو داده است بر شرم و حیا
حالیا بهر دفاع، اینسان مصمّم آمده
از براى جاننثارى، حضرت عبّاس هم
با برادرهاى گیرایش به عَلقَم آمده
اکبر شهزاده، آن زیباتر از گلهاى سرخ،
با حسین بن على همراه و همدم آمده
قاسم، آن نوباوهی پور حسن، بر کربلا
جاى بابایش چه زیبا و مُکرَّم آمده!
خون اصغر از براى مُهر و امضاى قیام
روز عاشورا به امر حقْ فراهم آمده
نام هفتاد و دو تن مانَد به دنیا تا ابد
عزّت یزدان، شهیدان را مسلّم آمده
جز شهادت، «داستانى» را نباشد آرزو
در ره حق بر دلم این گفته، مُلهَم آمده
ص ۲۴ ـ ۲۶