قرآن کریم و آثار قِرائت آن (شب پنجم ماه مبارک رمضان؛ 1398/2/20)
بسم الله الرّحمان الرّحیم
متن و کلیپهای صوتی سخنرانی حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی در شب پنجم ماه مبارک رمضان؛ 1398/2/20:
قسمت نُخست سخنرانی: احکام خمس (5)
ـ آیا کسی که دو شغل دارد، میتواند برای هر شغلش یک سال خمسی قرار دهد؟
ـ خمس را به چه کسی باید داد؟
قسمت دوم سخنرانی: احکام روزه (5)
ـ حکم چشیدن غِذا در حال روزه
ـ حکم مسواکزدن در حال روزه
ـ حکم استفاده از داروی چشم در حال روزه
قسمت سوم سخنرانی: قرآن کریم و ارزشهای قِرائت آن (6)
ـ چقدر قرآن بخوانیم؟
ـ اثر هدیّهکردن ثواب قرائت قرآن کریم به اهل بیت (سلام الله تعالی علیهم)
ـ قرآن را در چه حالتی بخوانیم؟
ـ آیا قرائت قرآن مجید، از روی آن بهتر است یا از حفظ؟
ـ در چه زمانهایی درهای آسمان گشوده میشود و دعاها مستجاب میگردد؟
ـ اصلیترین علّت بلا در عالَم
ـ بدحجابی؛ یک ظلم بزرگ!
ـ ارزشمندترین اعمال کدامند؟
ـ احسان و اعمال نیکوی بینماز قبول نمیشود!
ـ رابطهی اخلاص و تولید مُشک توسّط آهوهای خاص!
ـ گاهی اعمال نیکو را فقط برای خدا انجام دهیم؛ نه برای حفظشدن از عذابهای دوزخ و نه برای بهشترفتن و حاجات دیگر!
ـ کدام قلب در جهنّم نمیسوزد؟
متن همهی سخنرانی شب پنجم
بسم الله الرّحمان الرّحیم
خداوند عالَم ـ جلّ جلاله، و حسنت اسماؤه. ـ همهی ما و همهی اهل ماه مبارک رمضان را به احترام این ماه، عافیت کامل عنایت بفرماید، صلوات ختم کنیم. (اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد، و عجّل فرجهم.)
الحمد لله ربّ العالمین، و الصّلاة و السّلام علی سیّد الأنبیاء و المرسلین، حبیب الاه العالمین، المصطفی الأمجد المحمود احمد ابی القاسم محمّد (اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد، و عجّل فرجهم.)، و علی اهل بیته الطّیّبین الطّاهرین المعصومین، و اللّعن الدّائم علی اعدائهم اعداء الدّین.
اللّهمّ کن لولیّک الحجّة بن الحسن، صلواتک علیه و علی آبائه، فی هذه السّاعة و فی کلّ ساعة، ولیّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً، حتّی تسکنه ارضک طوعاً، و تمتّعه فیها طویلا.
برای سلامت، خشنودی و تعجیل در ظهور حضرت صاحبالزّمان ـ صلوات الله تعالی علیه. ـ صلوات ختم کنیم. (اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد، و عجّل فرجهم.)
آیا کسی که دو شغل دارد، میتواند برای هر شغلش یک سال خمسی قرار دهد؟
فرمودهاند که اگر کسی دو تا شغل داشته باشد، آیا میتواند برای هر کدام، سال خمسیِ جداگانه قرار بدهد یا نه؟
آیتالله مکارم فرمودهاند: «خیر؛ باید درآمد هر دو شغل را آخِر سال خمسیاش یکجا حساب کند.»؛ امّا بقیّهی مراجعی که از آنها یاد کردیم، فرمودهاند: «اشکال ندارد. آن که دوشغله است، میتواند برای هر شغلش سال خمسیِ جدا قرار بدهد.»؛ طبق شرایطی که قبلاً گفته شده.
خمس را به چه کسی باید داد؟
امّا خمس را باید به کی داد؟
خمس، دو بخش دارد. نصفش سهم امام است. نصفش سهم سادات است. قبلاً در اینباره صحبت کردیم.
هر کسی باید سهم امام را به مرجِع تقلید خودش بدهد یا در جایی که مرجع تقلید خودش اجازه میدهد، مصرف کند؛ مثلاً: میرود پیش مرجع تقلیدش. میگوید: «آقا! من فقیری سراغ دارم. اجازه بدهید این درصد از خمسم را به او بدهم.» اگر مرجع تقلید خودش اجازه داد، میتواند مستقیم (به آن فقیر) بدهد. اگر اجازه نداد یا این، اجازه نگرفت، باید همه را به مرجع تقلید تحویل بدهد و او، خودش، در جایی که خدا فرموده، خرج کند.
امّا سهم سادات را چه؛ نصف خمس دیگر که مال سهم سادات است؟ آیتالله سیستانی و آیتالله صافی فرمودهاند: «سهم سادات را میشود به سادات فقیر داد.»؛ ولی آیتالله مکارم و آیتالله وحید، احتیاط واجب کردهاند که ندهید؛ یعنی: اجازه ندادند به مقلّدینشان. احتیاط واجب یعنی: این که یا ندهید سهم سادات را به سادات یا اگر میخواهید بدهید، با اجازه و فتوای مرجعی که بعد از ما اعلم مراجع هست، بدهید.
البتّه آن دو بزرگواری که، [یعنی:] حضرت آیتالله صافی و آیتالله سیستانی که فرمودهاند: «میشود سهم سادات را مستقیم به سادات فقیر داد.»، اینها، شرایط و مسائلی هم فرمودهاند؛ مثلاً: اگر سیّد معصیتکاری باشد که دادن خمس به او، کمک به معصیتش باشد، فرمودهاند نمیشود به او خمس داد. سیّدی است [که] اهل فساد است، اهل گناه است، میدانیم [که اگر] این خمس را به او بدهیم، آقا خرج گناهکاریاش [و] خرج معصیتکاریاش [می]کند، نمیشود [به او خمس] داد.
خب؛ این هم نکاتی دربارهی خمس.
حکم چشیدن غِذا در حال روزه
امّا یکی ـ دو نکته هم دربارهی روزه بگویم.
گاهی بعضی مادرها سؤال میکنند [یا] بعضی خانمها که ما وقتی غَذا ـ به تعبیر صحیح: غِذا ـ درست میکنیم، خب ماه مبارک رمضان است[، ولی] میخواهیم ببینیم غذا خوشمزه شده [یا] نشده، چه مزهای است، میخواهیم بچشیم، این غذا را [در دهان] بگذاریم، مثلاً: چند تا دانهی برنج یا از خورشت، بخشی را در دهانمان بگذاریم [و] بچشیم. آیا روزهی ما باطل میشود یا نه؟
اگر این غذا را که در دهان گذاشتند، چیزی از آن فرو برود در گلو [و] در حلق، روزهشان باطل است؛ امّا اگر نه، مطمئنّند که [اگر] داخل دهان بگذارند، یک لحظه مزه میکنند، مزمزه میکنند، بعد میاندازند بیرون و مطمئنّند چیزی فرو نمیرود، این اشکال ندارد. مهم، این است که خوردنی و نوشیدنی، وارد گلو و حلق نشود.
حکم مسواکزدن در حال روزه
یا مسواک. «حاجآقا! ما مسواک بزنیم، آیا جایز است شرعاً در طول روز ماه رمضان وقتی روزهایم یا نه؟» اگر مطمئنّی که اگر مسواک کنی، بخشی از خمیردندان مثلاً، وارد حلقت میشود یا آبی که [یا] آب دهانی که مخلوط شده با خمیردندان، وارد حلقت میشود، وارد گلویت میشود، نمیتوانی؛ امّا اگر نه، میدانی [که اگر] مسواک کنی، بعد بیرون میریزی، جوری که هیچ چیزی وارد حلقت نمیشود، این اشکال ندارد.
حکم استفاده از داروی چشم در حال روزه
و همینطور چیزهای دیگر. این دارویی که، بعضی داروها که مال چشم است، اگر کسی داروی چشم بخواهد استفاده کند، اگر مطمئن است وارد گلویش میشود، حق ندارد در طول روز، وقتی روزه است، نمیتواند. شب بریزد؛ امّا اگر نه، میگوید: «حاجآقا! من قبل از ماه مبارک امتحان کردم [که] وقتی این دارو را به چشمم میریزم، وارد گلویم نمیشود. آری؛ وارد دهان نمیشود یا اگر وارد دهان هم بشود، وارد گلو نمیشود خلاصه.» این اشکال ندارد.
پس مهم این است که انسان اجازه ندهد چیزی از جنس خوراکی یا نوشیدنی، خوردنی یا نوشیدنی، وارد فضای گلو یا ـ بله ـ حلق بشود به تعبیر دیگر.
همینطور در بحث خَلط گلو؛ البتّه خِلط، درست است؛ خِلط گلو؛ مثلاً: انسان گاهی از سرش خلط میآید یا از سینهاش خلط میآید. اگر وارد فضای دهان نشود، در گلو هست، در سینه هست، در سر هست، در بینی هست، هیچ اشکالی ندارد برای روزه؛ امّا اگر این خلط بدنش وارد فضای دهان شد، یعنی: اگر بخواهد زبان بزند، میتواند، وارد دهان [شده] است ـ چون زبان به همهجای دهان میرسد. ـ ، خلطْ وارد دهان شد، «حاجآقا! میشود قورت بدهد این خلط را یا نه؟» بعضیها فرمودهاند: «نمیشود.» بعضیها هم فرمودهاند: «[قورت] ندهید، بهتر است.» احتیاط، این است که فرو ندهید. بعضی علما که میگویند: «اصلاً اگر فرو بدهید، روزهتان باطل است و قضا و کفّاره هم دارد.» خب؛ پس خلط هم اگر وارد فضای دهان نشد اصلاً، در همان گلو است از اوّل مثلاً یا از سر، مستقیم وارد گلو شد، عیب ندارد؛ امّا اگر وارد فضای دهان شد، بعضی مراجع فرمودهاند که نمیشود آن خلط را فرو داد و اگر فرو داد، روزه، باطل است.
یک صلوات ختم کنیم. (اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد، و عجّل فرجهم.)
چقدر قرآن بخوانیم؟
صحبت دربارهی قرآن کریم و ارزشهای قرائت قرآن کریم بود. باز در اینباره صحبت کنیم؛ این بحث، خیلی بحث مهم و کاربردی برای همهی عمر ما است و آثار و برکاتش در دنیا و آخرت، همهی زندگی ما را فرامیگیرد؛ هر چقدر دربارهاش صحبت بشود، کم است.
خداوند عالَم در سورهی مبارکهی مزّمّل، آیهی شریفهی 20 میفرماید: «فَاقرَؤوا ما تَیَسَّرَ مِنَ القُرآن؛ بخوانید هر چقدر که میسّر باشد از قرآن.» هر چقدر میتوانید، قرآن بخوانید.
یک وقت، انسان نمیتواند. یک وقت هم میتواند. وقتی که میتواند، کوتاهی نکند، قرآن بخواند. حالا یک فردی هست که هر روز حدّاکثر، نیمساعت وقت دارد، واقعاً وقت دیگری ندارد. یک فردی نه؛ همهی شبانهروزش را میتواند قرآن بخواند. وقت کارکردن هم میتواند؛ مثلاً: بخشهایی از قرآن را حفظ است. همانهایی را که حفظ است، بخواند. وقتهای بیکاریاش را بخواند. به جای این که بنشینیم فقط ـ بله ـ بعضی برنامهها را ببینیم و سرمان در بعضی از فضاها باشد بدون این که نیاز باشد، قرآن بخوانیم. دستور قرآن است ها!: «فاقرؤوا». امر میکند خدا: بخوانید از قرآن آنچه میسّر باشد. بله.
اثر هدیّهکردن ثواب قرائت قرآن کریم به اهل بیت (سلام الله تعالی علیهم)
بعداً شاید مفصّل عرض کردم که شخصی آمد محضر حضرت امام کاظم. سلام الله تعالی علیه. حالا اشارهای بگویم. تفصیلش را شاید بعداً گفتیم. بعد عرض کرد که آقا! پدر من از جدّ شما ـ یعنی: امام محمّد باقر علیه السّلام. ـ سؤال کرد: «هر روز میشود یک ختم قرآن کرد؟» حضرت فرمود: «بله.»
حالا این بحث، تفصیل دارد ها! میگویم: اشارهای میخواهم رد شوم. آیا هر کسی هر روز یک ختم قرآن کند، درست است یا نه؟ این، یک بحثی دارد.
گفت: «بله. پدر من هر ماه مبارک رمضان، چهل ختم قرآن میکرد و من هم در هر ماه رمضان، همین مقدار یا کمتر، ختم قرآن میکنم! عید فطر که میشود، قرآنِ اوّل را ختم میکنم برای جدّ شما، رسول اکرم. صلّی الله علیه و اله و سلّم. (اللّهمّ صلّ علی محمد و آل محمّد، و عجّل فرجهم.) قرآن دوم را ختم میکنم ـ یعنی: دعای ختم قرآنش را مثلاً میخوانم ـ برای جدّ شما، امیرالمؤمنین ـ سلام الله علیه. ـ [و] همینطور تا شما.»
حضرت فقط به ایشان نکتهای گفت [که] بال درآورد. «آقاجان! این کار، جزایی هم، ثوابی هم، پاداشی هم دارد؟» فرمود: «بله. کسی که این کار را بکند: قرآن بخواند [و] هدیّه کند به ما، به ما، اهل بیت، او، با ما محشور میشود.»
این خیلی کیف کرد. بَه! امام به آدم این را بگوید. حالا ما، در محضر امام مستقیماً نیستیم. از راه روایاتشان[، از آنان استفاده میکنیم؛ امّا] حالا خود امام صریحاً رودررو، شِفاهی، به انسان بگوید: «تو با مایی.»، خیلی کیف دارد.
لذا ما، در اینجا و هر جایی که قرآن میخوانیم، بارها گفتهایم که هدیّه کنیم ثواب قرائت را به روح حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و اله و سلّم. ـ و حضرت امیرالمؤمنین. سلام الله تعالی علیه. خب؛ این وقتی هدیّه کردیم قِرائت قرآن را به محضر این بزرگواران، خود این هدیّهکردن، ثواب دارد، ارزش دارد، ثواب این هدیّهکردن را هدیّه کنیم و تقدیم کنیم به محضر مقدّس و منوّر صاحب عالَم امکان در مخلوقات، حضرت ولیّ عصر. صلوات الله تعالی علیه.
مگر میشود کسی به امام هدیّه کند، آن هم بهترین هدیّه: قرائت قرآن را، و امام ـ علیه السّلام. ـ به او پاداش ندهد؟ لذا خوشا حال کسانی که این ایّام، قرآن میخوانند [و] تا شب قدر، هر چه قرآن میخوانند، مثلاً هدیّه میکنند به امام زمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ ! شب قدر باید امام زمان، [مقدّرات] یک سال تو را امضا کند، تأیید کند. چون شما مثلاً نوزده شب یا بیستویک شب یا بیستوسه شب، تا شب قدر، قرآن خواندی [و] به حضرت هدیّه کردی یا به اجدادش، آقاجان تا حدّی از تو خشنود است [و در نتیجه] برای تو یک سال بهتری را امضا میکند، رقم میزند. خوشا حالت! انسان هی قرآن بخواند [و] هدیّه کند؛ مخصوصاً امروزه به امام زمان ـ علیه السّلام. ـ و به مولاهای آن حضرت که عرض کردیم یکی رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و اله و سلّم. ـ است و دیگری آقاجان، امیرالمؤمنین. صلوات الله تعالی علیه.
«فاقرؤوا ما تیسّر من القرآن». بعضیها رانندگی هم که میکنند، یک ـ چند دقیقه که یک جا میخواهند توقّف کنند، مثلاً: خانمش میگوید که من بروم اینجا؛ یک قیمت بگیرم بیایم [برای] پارچهی مثلاً پیراهن [که] میخواهم بدوزم. بعد، آقا زود قرآن را برمیدارد ـ در ماشین نشسته ـ و شروع میکند به قرائت قرآن. باز چند خط [یا] یکی ـ دو صفحه میخواند تا خانم بیاید. بعضیها اینقدر مراقب وقتهایشانند. اینها یک جایی میرسند.
قرآن را در چه حالتی بخوانیم؟
خود رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و اله و سلّم. ـ به امیرالمؤمنین ـ صلوات الله تعالی علیه. ـ سفارش کردند: «عَلَیکَ بِتِلاوَةِ القُرآنِ عَلی کُلِّ حالٍ؛ بر تو باد به قرائت قرآن در هر حالی.» در هر حالتی قرآن بخوان.
بعضیها میگویند: «حاجآقا! اگر درازکشیده قرآن بخوانیم، بیاحترامی است یا نه؟» اگر حال داری، ایستاده بخوان. حال نداری، نشسته بخوان. باز [در حالت] نشسته هم حال داری، دوزانو بنشین بخوان. نشد، چهارزانو بنشین بخوان. اگر دیدی حال نداری، حال قرائت قرآن داری، ولی حال ایستادن و نشستن نداری، بدنت خسته است، کوفته است، وقت خوابت است، جان نداری، خب درازکشیده بخوان. باز [اگر] انسان، درازکشیده قرآن بخواند، بهتر از این است که درازکشیده قرآن نخواند. بله؛ اگر حال دارد، پا شود بایستد بخواند. اگر حال دارد، بنشیند بخواند. «حالا حال ندارم حاجآقا! سرپا. اگر بخواهم بایستم، اصلاً نمیخوانم.»، همین درازکشیده بخوان قربان شکلت! باز بخوان.
انسان در هر حالی قرآن بخواند. داری رانندگی میکنی، سورههایی که حفظی، آیههایی که حفظی، بخوان. سوار موتوری، دوچرخهای، ماشینی، مسافری، همینطور. در خانهای، همینطور. سر کاری، همینطور. پیش رفیق [و] رفقایت هستی، همینطور.
«حاجآقا! همهاش قرآن بخوانیم؟» همهاش قرآن بخوان. یا به قرآن فکر کن: به معارف قرآن، یا خود الفاظ قرآن را بخوان. میشود؟ «بله حاجآقا! میشود. امکان دارد.» ما میبینیم؛ چنانکه قبلاً هم گفتیم. انسان هر چقدر بتواند، قرآن بخواند. در هر حالی قرآن بخوان. این خیلی مهم است.
شبیه این هم در بعضی روایات دیگر هست که مثلاً همان حضرت فرمود: «لاتَدَع قِرائَةَ القُرآنِ عَلی کُلِّ حالٍ؛ قرائت قرآن را در هر حالی رها نکن.» در هر حالی قرآن بخوان.
آیا قرائت قرآن مجید، از روی آن بهتر است یا از حفظ؟
بله؛ انسان قرآن بخواند. حالا یک آیه را دوست دارد، آن آیه را زیاد بخواند. همهی قرآن را حفظ است، همهاش را بخواند؛ البتّه بعداً انشاءالله خواهیم گفت: اصل بر این است که انسان قرآن را از رو بخواند. دستور داریم از رو بخوانید. حالا قرآن، دَم دستش نیست، یعنی: در محضر قرآن نیست به تعبیر بهتر و صحیح، یا خلاصه: [مثلاً:] سر سفره است، میگوید: «حاجآقا! نمیشود قرآن را واکرد و غذا خورد.»، خب، باشد. شما لقمه بخور. وسط لقمهها، تا لقمهی بعدی را آماده کنی بخوری، یک آیهی کوچکی از قرآن بگو. بگو: «بسم الله»، «بسم الله الرّحمان الرّحیم.» آیه است دیگر. بله. خود «بسم اللهِ» تنها هم میشود بگویی. لقمه را خوردی، باز از قرآن بخوان[؛ مثلاً: بگو:] «الحمد لله.» باز قرآن خواندی. ببین. «الحمد لله» هم در چند جای قرآن [آمده است] خب. این در خود «الحمد لله ربّ العالمین.» هم که هست.
بله؛ هی قرآن بخواند. از خواب پا میشوی، چند لحظه تا غَلت بزنی، تا جابهجا بشوی، یک آیه از قرآن بخوان. بله. یک نکته از قرآن به ذهنت بیاور.
کمکم وجودت قرآنی میشود، خوابت میشود قرآنی، بیداریات میشود قرآنی، رفاقتت میشود قرآنی. این قشنگ است یا نه؟
در چه زمانهایی درهای آسمان گشوده میشود و دعاها مستجاب میگردد؟
باز همان حضرت ـ صلّی الله علیه و اله. ـ فرمودند: «تُفتَحُ اَبوابُ السَّماءِ لِخَمسٍ؛ درهای آسمان برای پنج تا کار گشوده میشود.» آسمان در دارد آقاجان! درها گشوده میشود؛ یعنی: [اگر] در آن لحظات دعا کنی، به استجابت، نزدیکتر است. از عالَم بالا به عالَم پایین، پل زده میشود. قدر بدانیم این پنج وقت را، پنج کار را.
1. «لِقِرائَةِ القُرآن». درِ آسمان، درهای آسمان باز میشود برای قرائت قرآن. اینجا که جمع میشویم قرآن بخوانیم، درهای آسمان وامیشود برای ما. بله. چه خبر! چقدر فرشته از آن بالا میآیند خدمت شما! خدا شاهد است. بهبه! کیف کنیم. وقتی قرآن میخوانی، جایی [که] قرآن میخوانند، درهای آسمان باز است. فرشتهها میروند، میآیند، تو را بالا میبرند، درجات و ثوابهایت را بالا میبرند، دعاهایت را بالا میبرند، [دعاهایت] رد میشود از سقف آسمان.
2. «و لِلِقاءِ الزَّحفَین»؛ وقتی که دو تا لشکرِ کفر و اسلام، در مقابل هم جبهه میگیرند. شیعه، اینور؛ داعشی، آنور. بله. نظام اسلامی، اینور؛ نظام کفر و طاغوت امریکا، آنور. در آن وقت هم درهای آسمان باز میشود.
[3.] «و لِنُزولِ القَطر». وقتی هم باران میبارد، درهای آسمان باز میشود. یکی از وقتهای استجابت دعا، وقت باران است.
انشاءالله این پنج وقت را که دارید یاد میگیرید اینجا، آن پنج وقت، بنده را هم دعا کنید ها! بله؛ دعا کنید که خدا انشاءالله عافیت دنیا و آخرت، به همه و بنده عنایت کند.
4. «و لِدَعوَةِ المَظلوم». وقتی مظلوم دارد نفرین میکند، میگوید: «خدا! حقّ مرا از ظالمِ به من بگیر.»، درهای آسمان باز میشود، دعایش بالا میرود. بله.
اصلیترین علّت بلا در عالَم
مبادا به کسی ظلم کنیم ها!
«دیدی که خون ناحق پروانه شمع را / چندان امان نداد که شب را سَحر کند؟»
بله؛ شمع وقتی روشن میشود، پروانه میآید هی دوْرش میچرخد. آخِرش میشود به آتش شمع. میگوید: «دیدی که خون ناحق پروانه شمع را / چندان امان نداد که شب را سحر کند؟» آری؛ آن سوزاند پروانه را؛ خودش هم تا صبح میسوزد و از بین میرود. آن باشد دیگر پروانهسوزی نکند.
[اگر] دل را بسوزانی، دلت میسوزد، آتش میگیرد. دست بشکنی، دستت را میشکنند. اینجوریها است. خدا پیش کسی است که مظلوم است.
مبادا به کسی ظلم کنی، به شوهرت، به زنت، به بچهات، به پدرت، به رفیقت، به خواهرت، به برادرت، به دیگران!
خیلیها ظلم میکنند؛ ظلم مالی، ظلم آبرویی، ظلم بدنی. یک پسگردنی میزند [و] فرار میکند ـ بابا! ـ یا نه، فرار نمیکند، ولی میداند این نمیزند. یک آه بکشد، دودمانت به باد میرود. خیلیها که بلا سرشان آمده ـ من دیگر حالا بلاها را نام نبرم؛ فکرها روی افراد خاصّی نرود. ـ ، بلاها سرشان میآید، چرا؟ چون ظلم کردند.
اصلیترین علّت بلا در عالَم، ظلم است؛ ظلم است. برای این که اینهمه بلا در ایرانِ ما هم زیاد شده است، یک علّتش هم این است: چون ظلم زیاد شده.
بدحجابی؛ یک ظلم بزرگ!
آن خانمی که موهایش را عمداً بیرون میگذارد، آن دختری که آرایش میکند [و] میآید بیرون، او، دارد ظلم میکند به مردمْ دیگر؛ [چون] خیلیها را به گناه، به فساد، به فکر[کردن] به گناه میکشاند. بلا میبیند. عذاب میشود. چرا ظلم میکنی به مردم؟ چرا خوشگلیات را میریزی بیرون [و] چهار تا خوشگلی هم [مصنوعی به خودت] اضافه میکنی [تا دیگران] نگاهت کنند؛ بعد، حسرت بخورند [در این] زمانهای که ازدواج در آن سخت است؟ ازدواج هم [که] آسان باشد، [پسری که تو را میبیند،] همان لحظه که نمیتواند برود زن بگیرد که. تا زن بگیرد، هزار تا گناه میکند، [به] هزار تا فَساد میافتد، هزار تا [= بار] ذهنش تاریک میشود. به خاطر چه؟ به خاطر بیحجابی تو. خدا میگوید: «آره؟ دل مردم را سوزاندی؟ خوشگل کردی خودت را که دل ببری [و] آتش بزنی دلها را؟ باشد! یک آتشی در زندگیات بیندازم.» و میاندازد و میاندازد.
ظلم، اینجور است. ظلم گاهی تا ابدیّت، دامن انسان را میگیرد. پناه بر خدا!
یکی هم این وقت است. وقتی مظلوم نفرین میکند، درهای آسمان باز میشود به روی او و این نفرین، بالا میرود، مستجاب میشود.
مبادا به کسی انسان ظلم کند! پناه بر خدا!
[5.] «و لِلاَذان». یکی هم وقت اذان. وقتی اذان میدهند یا خودت اذان میگویی برای نماز واجبت، درهای آسمان باز میشود.
خب؛ اوّلیاش وقت قرائت قرآن بود. برای قرائت قرآن درهای آسمان باز است. هر وقت حاجتی داری، با خدا کار داری، میخواهی فرشتهها بیایند بغلت کنند، احاطهات کنند، دوْرتادوْر وجودت را فرابگیرند، قرآن بخوان. چه از این قشنگتر؟
ارزشمندترین اعمال کدامند؟
در حدیث دیگری همان حضرت ـ صلّی الله علیه و اله و سلّم. ـ فرمودند: «اَفضَلُ الاَعمالِ الصَّلاةُ؛ ثُمَّ قِرائَةُ القُرآنِ فی غَیرِ الصَّلاةِ؛ ارزشمندترینِ اعمال، نمازخواندن است؛ بعد، قرآنخواندن در غیر نماز.»
«حاجآقا! من میخواهم خیلی آدم خوبی باشم. خیلی میخواهم به خدا نزدیک شوم. چه کار کنم؟» نماز بخوان عزیز من!؛ نماز.
«حاجآقا! نماز واجبم را میخوانم.» با حضور قلب بخوان. اوّل وقت بخوان. با جماعت به شکل صحیح بخوان. در مسجد بخوان.
«حاجآقا! همهی اینها را رعایت میکنم.» خوش به حالت! التماس دعا! نمازهای مستحب هم بخوان. هی نماز بخوان. «خوشا آنان که دائم در نمازند!» «اَلَّذینَ هُم فی صَلاتِهِم دائِمونَ».
احسان و اعمال نیکوی بینماز قبول نمیشود!
ارزشمندترینِ اعمال، نماز است. [اگر] نماز قبول نشود، هیچ چیزی قبول نمیشود. «حاجآقا! من خیلی احسان میکنم.» هیچ چیز قبول نمیشود. یک دانهاش را به تو ثواب نمیدهند در قیامت. «خیلی مراقبم که مدرسه بسازم، به مساجد و هیئات کمک کنم، به فامیل [و] غیر فامیل خدمت کنم.» هیچ کدام از تو قبول نمیشود. زحمت نکش. اوّل، نماز. آنهایی که نماز نمیخوانند، هیچ چیز از آنها قبول نمیشود، بالا نمیرود. هیچ چیز. آن انفاق به درد نمیخورد. آن خدمت به درد نمیخورد. به جای همهی این عبادتها، نماز. اوّل، نماز است؛ نماز صحیح. اگر نماز صحیح تبدیل به نماز قبول شد، [اعمال صالح دیگر هم قبول میشود]. یک وقت، نمازت صحیح هست؛ ولی قبول نمیشود. نمرهی دَه به تو میدهند. نمرهی بیست نمیدهند. اگر نمرهی بیست، نوزده، هجده دادند، تازه، اعمال دیگرت شروع میشود به قبولشدن. اوّل، نماز. حالا نماز نخوانی، هیچی. بگویید به این بینمازها. «حاجآقا! ما خیلی هم آدم خوبی هستیم .از شما، نمازخوانها، هم بهتریم.» به این، دو تا جواب بده. بگو: «اوّلاً: من نگفتم بهتر و بدترم. نه؛ این حرفها نیست. اصلاً بحث من و تو نیست؛ بحث دین خدا است. بحث مقایسه نیست. دوم: نماز که نخوانی ها، اصلاً تو هر ماه دهمیلیارد هم [هزینه کن و] مدرسه بساز، مسجد بساز، حوزه بساز، هیأت بساز، خرج دنیا و آخرت مردم کن. قبول نمیشود آقاجان! از تو. به درد نمیخورد. هم پولت رفته؛ هم قبول نشده. اوّل، نماز.»
بعضیها میآیند؛ مثلاً: میگویند در این جشن عاطفهها: «حاجآقا! ببین بعضی آدمها که اینجا مثلاً میآیند اهدا میکنند پولهای زیاد [یا] نمیدانم اجناس گرانقیمت. خیلیهایشان [را] ما میدانیم حاجآقا! نماز نمیخوانند؛ ولی خیلی آدم خوبیاند.» نه؛ اصلاً آدم خوبی نیستند. کسی که نماز نخواند، آدم خوب نیست. چون هیچ عمل قبولی ندارد. ظاهراً کار خوب میکند؛ امّا کار خوبی که نمره ندارد.
انگار شما وظیفهات این باشد که درس حوزهات را، درس دانشگاهت را، درس دبیرستانت را بخوانی، [ولی] به جای این که این را بخوانی، بروی کتاب دیگری را بخوانی سر کلاس، مثل بلبل هم حفظش کنی. به تو نمره میدهند؟ نمیدهند که. میگویند: «اوّل، دَرست؛ بعد، کتابهای دیگر.»
ارزشمندترینِ اعمال، نماز است؛ بعد، قرائت قرآن در غیر نماز. در نماز که خب قرآن هست: سورهی حمد هست، سورهی بعد از حمد هست. در غیر نماز هم انسان قرآن بخواند. بله. حالا نکات جزئیاش را به مرور میرسیم انشاءالله.
رابطهی اخلاص و تولید مُشک توسّط آهوهای خاص!
باز فرمودند: «مَثَلُ القُرآنِ کَجِرابٍ مَلَاتَهُ مِسکاً، ثُمَّ رَبَطتَ عَلی فیهِ.» فرمود: «حکایت قرآن، حکایت کیسهای است که آن کیسه را پر از مُشک کنی و سرش را ببندی.»
مُشک چیست؟ در کشور چین یا اطراف چین، منطقهای هست [که] آهوهایی دارد. آهوهای آن منطقه را وقتی شکارچی، صیّاد، دنبال میکند، از ناف این آهوها مایعی میریزد. آن مایع بر اثر برخورد هوا با خودش جامد میشود، میشود مشک. این مادّه، بسیار خوشبو است و کم هم پیدا میشود. مشک واقعی کم است و گران است.
حالا این هم ماجَرا دارد. بگذارید بگویم. بد نیست. از باب تنوّع هم شده، [بگویم.]
یک روز تعدادی از این آهوهای همان منطقه پا شدند رفتند زیارت حضرت آدمِ پیغمبر [در] آن زمان، چند هزار سال پیش. صلوات الله تعالی علی نبیّنا و اله و علیه. رفتند زیارت آقا. چهجور ما میرویم زیارت اهل بیت، آنها رفتند زیارت پیغمبر خدا. حضرت آدم ـ علیه السّلام ـ بعد از دیدن اینها دست کشید به پشت اینها.
اینها وقتی برگشتند به منطقهشان، از آن لحظهای که حضرت آدم دست کشیده بود، آن دست مبارک پیغمبرانهاش را، از آن لحظه به بعد، هر وقت، شکارچی، اینها را دنبال میکرد، این مادّهی خوشبو از نافشان میریخت و بعد، خوشبو میشد و برای مجموعهای از خلقت، ارزشمند است. بوی خوش برای انسان هم که ارزشمند است.
یک عدّه از آهوها، مدّتی بعد آمدند پیش اینها. گفتند: «شما قبلاً چنین مادّهی خوشبویی در وجودتان نبود. چطور شده شما دارای این مادّه شدهاید؛ امّا این مادّه را ما نداریم [و وقتی] شکارچیها ما را دنبال میکنند، چنین مادّهای از ما خارج نمیشود [و چیزی که از ناف ما خارج میشود،] خوشبو نمیشود.» گفتند: «اینجور: ما رفتیم محضر حضرت آدم. آقاجان در انتهای دیدار، یک دستی به کمر ما، پشت تکتک ماها کشید. این اتّفاق افتاد.» آنها هم پا شدند سرزمین طولانی چین تا منطقهی حضرت را رفتند.
اینها هم میفهمند ها!. عالَم، عالَم علم است. ما خبر نداریم. ما خبر نداریم. «هر گیاهی که از زمین رُوید / وَحدَهُ لا شَریکَ لَه گوید». حالا همهی این خانه دارد اینجا فیلمبرداری میکند، دارد استفاده میکند.
رفتند محضر حضرت آدم. علیه السّلام. خب؛ حضرت به آنان توجّه کرد. برگشتند؛ ولی باز شکارچیها که اینها را دنبال میکردند، چنین مادّهی خوشبویی از آنها خارج نمیشد. گفتند: «چطور شد؟! این آهوهای دستهی اوّل، دروغگو نبودند، راستگو بودند؛ پس چطور حضرت آدم به پشت اینها دست کشید، دارای مشک شدند؛ امّا به پشت ما دست کشید، دارای مشک نشدند؟»
گویا دوباره بعضی از اینها رفتند محضر حضرت آدم. گویا خود آن حضرت فرمود: «دستهی اوّل برای خدا به زیارت من آمدند[؛ امّا] شما برای این که دارای مشک بشوید، آمدید.» فهمیدی چه شد؟ «دستهی اوّل فقط برای خدا آمدند؛ نه برای این که یک چیزی گیرشان بیاید. طمع نداشتند. آمدند [تا] چون پیغمبر خدایم، من را ببینند. خدا هم با دستکشیدن من برکت مشک را به اینها داد؛ امّا شما آمدید که چیزی گیرتان بیاید، مشک گیرتان بیاید، ناف شما مشک تولید کند.»
گاهی اعمال نیکو را فقط برای خدا انجام دهیم؛ نه برای حفظشدن از عذابهای دوزخ و نه برای بهشترفتن و حاجات دیگر!
گاهی وقتها، نمیگویم همیشه، ماها که در شهر مقدّس قم هستیم [و] میرویم [زیارت] حضرت معصومه ـ علیها السّلام. ـ ، گاهی بدون حاجت برویم آقا!. بگوییم: «خدایا! تو دوست داری. گفتی: برو زیارت حضرت معصومه. باشد. من میروم. هیچ چیزی هم نمیخواهم. بخواهی بدهی هم، نمیخواهم. نمیگویم نده؛ ولی نمیخواهم.» قطع نظر از هر طمع و خواسته و آرزو و حاجتی برو. گاهی وقتها یک دو رکعت نماز برای خدا بخوان؛ نه برای این که جهنّم نروی، نه برای این که بهشت بروی، نه برای این که حاجت بگیری، نه برای اینکه شِفا پیدا کنی. یک دو رکعت. حالا ما اینهمه میگوییم: «[اگر] قرآن بخوانی، این برکات را دارد.» باز تو قرآن بخوان؛ چون خدا گفته: «بخوان.»؛ نه [برای] این برکات، گیرت بیاید؛ آن وقت ببین به تو چهها میدهند؛ چیزی که چشمت را روشن کند.
حضرت فرمود: «حکایت قرآن، حکایت یک کیسهای است که آن را پر از مشک کنی»؛ پر از این مادّهی خوشبو «و سرش را ببندی».
خب؛ بعد چه میشود یا رسولالله!؟ فرمود: «فَاِن فَتَحتَ فاهَ ریحُ المِسکِ، و اِن تَرَکتَهُ کانَ مِسکاً مَوضوعاً؛ اگر سر این کیسهی مشک را باز کنی، بوی مشک پراکنده میشود»، فضا را میگیرد، [فضا] خوشبو میشود. «اگر هم سربسته رهایش کنی، در دل این کیسه، مشک است» دیگر. خب؛ فرمود: «حکایت قرآن، مثل حکایت این مشک است.»
آقاجان! یکخرده بیشتر توضیح میدهی [تا] بیشتر بفهمم. خیلی فکر نکنم [تا] خسته نشود فکرم. حضرت ـ بله ـ توضیح میدهد. فرمود که «کَذلِکَ مَثَلُ القُرآنِ اِذا قَرَاتَهُ اَو کانَ فی صَدرِکَ.» فرمود: «حکایت قرآن هم همینجوری است؛ چه وقتی قرآن را میخوانی [و] چه وقتی در سینهات است.» حفظ کردی [و] در سینهات است. قرآن مثل مشک است؛ اگر بخوانی، مثل کیسهی مشکی که درش را وامیکنی، زندگیات را خوشبو میکند، برکاتش زندگیات را [فرا]میگیرد. اگر هم حتّی به زبان نیاوری، چون حفظ کردی، باورش کردی، در دلت گنجاندیاش، دارای مشکی تو؛ بهترین مشک عالَم. باز هم مشک است؛ فقط بوی خوشش را نمیفهمی الان؛ لذا هر کسی که قرآن بلد شود، قرآن در دلش قرار بگیرد، حتّی اگر نخواند، برکات دارد.
کدام قلب در جهنّم نمیسوزد؟
در حدیث شریف داریم: «کسی که قرآن در سینهاش است، در دلش است، این دل نمیسوزد به آتش جهنّم.» طوبی لِحامِلِ القُرآن؛ خوشا به حال کسی که قرآن را حمل کند، قرآن در دلش باشد؛ خدا این را نمیسوزاند. این، دلش سوخته نمیشود. [اگر] آتش جهنّم اعضای دیگرش را بسوزاند، دل او را نمیسوزاند. چرا؟ قرآن در آن است. عالیترین مشک عالَم در وجودش است. این هم یک حدیث شریف.
خداوندا! به احترام قرآن کریم، همهی ما را قرآنیتر بفرما.
جامعهی ما را، مسؤولین ما را، ملّت ما را قرآنیتر بفرما.
کسانی که حرف خِلاف قرآن میزنند عمداً، حرف خلاف قرآن میزنند عمداً، اگر هدایتپذیرند، هدایت، وگرنه رسوایشان بفرما.
آنهایی که گاهی خلاف قرآن میگویند ـ که خیلی از مردم، خلاف قرآن میگویند ـ ، ولی نمیدانند خلاف قرآن است، خداوندا! همهشان را هدایت بفرما.
ما را از قرآن جدا نفرما.
قرآن را در دلهای ما، زندگی ما، در جامعهی ما محقَّق بفرما.
در ظهور قرآن ناطق زندهی ما، حضرت ولیّ عصر ـ صلواتک علیه. ـ خداوندا! تعجیل بفرما.
قرائت قرآنهای این ماه را خداوندا! به برکت آن حضرت، مورد قبول و مورد توجّه آن حضرت بفرما.
بنبیّک و آله و بالصّلوات. (اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد، و عجّل فرجهم.)
انشاءالله این سخنرانی بر معرفت شما افزوده باشد.
لطفاً آثار این سخنرانی بر جان و زندگانیتان را در ذیل این مطلب بنویسید و ارسال کنید.