خداشناسی و بندگی خدا (آنچه بینم در جهان، از حق بوَد)
بسم الله الرّحمان الرّحیم
شعری از مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ با شرح آن به قلم فرزندشان (حاجآقا اسماعیل):
آنچه بينم در جهان، از حق بوَد
از خداى قادر مطلق بوَد
(آنچه در جهان میبینم، از خداوند حقّ توانای کامل است.
حق: از نامهای خداوند والا. قادر: توانا. مطلق: کامل.)
كلّ آنچه در جهان خلقت است
از حقيقت، بِيْدَق و بِيْرَق بوَد
(همهی آنچه در جهان آفرینش است، نشانه و پرچم حقیقت است.
خلقت: آفرینش. بِیْدَق و بِیْرَق: پرچم.)
ما براى حقّ و، حق هم بهر ما است
بنده در آخِر به حق، ملحق بوَد
(ما برای خداوند حق هستیم و او برای ما است و انسان در پایان به او میپیوندد.
بنده: انسان نسبت به خداوند والا. ملحق: پیوسته.)
پس براى او نما هر كار را
تا كه حوْل وی تو را مُلصَق بوَد
(پس هر کاری را برای او انجام بده تا نیرویش به تو برسد.)
حَول: نیرو، توان. مُلصَق: چسباندهشده.)
هر كسى حق را كند معيار خويش
از تمام مردمان، اَصدَق بوَد
(هر کسی که خداوند حق را معیاد خود کند، درستکارتر از همهی مردم است.
مردمان: مردم. اَصدَق: راستتر، درستکارتر.)
هر كسى سر تابد از فرمان حق
زندگیّش از همه، اَضيَق بوَد
(هر کسی که از فرمان خداوند حقْ سرپیچی کند، زندگیاش تنگتر از [زندگی] همه است.)
سر تابد: نافرمانی کند. اَضیَق: تنگتر.)
بنده بايد از خدا فرمان بَرَد
هر كه گردنكش بوَد، احمق بوَد
(انسان باید از خدا اطاعت کند. هر کسی که نافرمان باشد، نادان و بیعقل است.)
فرمان بَرَد: اطاعت کند. گردنکش: نافرمان. احمق: نادان، بیعقل.)
بندهی حق باش و آزاده بِزى
بندهی خوب خدا مُعتَق بوَد
(بندهی خداوند حق باش و [در نتیجه،] آزاده زندگی کن؛ [چون] بندهی خوب خدا [از غیر او] آزادشده است.
بنده: اطاعتکننده. آزاده: وارسته از غیر خدا، کسی که بندهی غیر خدا نباشد. بِزی: زندگی کن. مُعتَق: بندهی آزادشده.)
خويش را در كشتى حقْ غرق كن
صاحب كشتى كجا جز حق بوَد؟
(خود را در کشتی خداوند حقْ غرق کن. کجا صاحب کشتی، جز خداوند حق است؟
خویش: خود.)
اى «بِنيسى»! بندگى آور بهجا
بندهی حق از همه، اَوثَق بوَد
(ای «بِنیسی»! بندگی کن؛ [چون] بندهی خداوند حق، مورداطمینانتر و محکمتر از همه است.
اَوثَق: مورداطمینانتر، محکمتر.)
#آزادگی، #اخلاص، #بندگی