ابیات برگزیدهی معنوی (دربارهی موضوعات گوناگون)
بسم الله الرّحمان الرّحیم
«باغستان بِنیسی» نام مجموعهی اشعار چندجلدی حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ است که هنوز چاپ نشده است.
برخی از ابیات آن، به شما تقدیم میشود که بعضی از آنها همراه با شرحشان به قلم فرزند ایشان، حاجآقا اسماعیل، است و هر گاه بیت تازهای گذاشته شود، بالاترین مطلب قرار داده میشود و تاریخ این متن بهروزرسانی میشود.
هر کجا مینگرم، لطف خدا میبینم
لطف زیبای خدا را همهجا میبینم
#خدا، #خداشناسی، #مهربانی خدا
خطاب به خداوند والا ـ جلّ جلاله. ـ :
از تو روحم روان بوَد در جسم
از تو بینایی بَصَر دارم
(روان: جاری. بصر: چشم.)
#انسان، #خدا، #خداشناسی، #مهربانی خدا
خسته گشتم ز سختی دوران
قصد رفتن به یک سفر دارم
#آخرت، #خستگی، #سفر، #مرگ، #مسافرت
زندگی را عشق، زیبا میکند
عشق، بیدل را توانا میکند
(بیدل: عاشق.)
#زندگی، #عشق، #قدرت
میشوم شب به یاد تو بیدار
بر زبان، ذکر تا سَحر دارم
#تهجد، #ذکر، #سحر، #شبزندهداری
اهل تقوا نمیروند از یاد
پارسا را همیشه نام بوَد
(پارسا: شخص باتقوا).
#پارسایی، #پرهیزکاری، #تقوا، #محبوبیت، #نام نیک
من نکردم خوب و بد بر هیچ کس
هر چه کردم، بر خودم برگشت پس
#جزا، #عمل
امشب خود را غنیمت بشمرید
تا به کی باید سخن از دوش کرد؟
(دوش: دیشب.)
#حال، #حسرت، #عمر، #فرصت، #گذشته
تمام خلقت عالَم برای خلق «احمد» شد
برای یاری او «حیدر» آمد «لا فَتیٰ اِلّا»
مقصود از «احمد» حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله. ـ است و مقصود از «حیدر»، حضرت امیرالمؤمنین، امام علی ـ سلام الله تعالی علیه. ـ و مقصود از «لا فَتیٰ اِلّا»، جملات «لا فَتیٰ اِلّا عَلِیٌّ. لا سَیفَ اِلّا ذُو الفِقارِ» (هیچ جوانمردی وجود ندارد؛ جز علی. هیچ شمشیری (شمشیر واقعی) نیست؛ جز ذوالفِقار که نام شمشیر آن حضرت بود.)
#رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله)
عرش و فرش از پرتو حق، روشن است
نور او را کِی توان خاموش کرد؟
(پرتو: نور. حق: از نامهای خداوند والا.)
#خدا، #نور
پسندم آنچه را دلبر پسندد
دهَم حنجر به خنجر، گر پسندد…
حکیم و عادل و دانا و بُرنا است
پسندم آنچه را داور پسندد
(دلبر: مقصود، خداوند والا ـ جلّ جلاله. ـ است. بُرنا: خوب، نیک. داور: قاضی، حاکم.)
#رضا
کتاب آیینهی جان و جهان است
اگر جان و جهان خواهی، در آن است
#جهان، #دانش، #روح، #علم، #کتاب
دربارهی حضرت امیرالمؤمنین، امام علی ـ سلام الله تعالی علیه. ـ :
آرزویم خاک مولا بودن است
هر که شد عاشق به او، از اولیا است
(اولیا: اولیاءالله، دوستان خدا.)
#امام علی، #امیرالمؤمنین (علیه السّلام)، #اولیاءالله، #تولّی
دربارهی خداوند والا ـ جلّ جلاله. ـ :
اوست در هر جا و او را جای نیست
میشود دیدنْ خدا را هر کجا
#خدا، #خداشناسی، #رؤیت خدا، #مکان خدا
به نیکان کن همیشه امرِ معروف
بَدان را روز و شب کن نهیِ منکَر
چنین گر تو کنی، جاوید مانی
شود لحظهبهلحظه قلبت اَنوَر
(انور: نورانیتر.)
#امر به معروف، #دل، #قلب، #نورانیّت، #نهی از منکر
میکنم توصیه به فرزندی
که بوَد اهل و بهترین ز اولاد:
کن همیشه اطاعت از پدرت
ـ گرچه سخت است ـ تا شَوی دلشاد
#اطاعت از والدین، #پدر، #حقوق والدین، #وظایف فرزند
تجرِبه کردهام خودم صد بار
هر که زحمت کشید، شد استاد
گنج بیرنج در کجا باشد؟
رنج بر گنج، ریشه و بُنیاد
(بنیاد: پایه، ریشه.)
#استقامت، #رنج، #سختی
خدمتی بر تمام خلق بکن
بهر یَزدان، نَه بهر استبداد
چون «بِنیسی» به خویش و بیگانه
هر زمانی کمک کن و امداد
(یزدان: خدا. استبداد: خودرأیی، خودکامگی. خویش: خویشاوند، آشنا.)
#خدمت، #کمککردن
تو نزدیکی به ما، ما از تو دوریم
مبَر از سرْ هوای قُربتت را
([خدایا!] تو به ما نزدیکی؛ [ولی] ما از تو دوریم. از سر [ما] میل نزدیکشدن به خودت را نبَر.
هوا: میل، آرزو. قربت: نزدیکی.)
#تقرّب، #خداشناسی، #قرب، #مکان خدا
حِلم من لحظهلحظه اَفزون کن
قهر با خویش و آشنا نکنم
(خدایا! در برابر آزار دیگران، لحظهبهلحظه بر صبر من بیفزا تا به سبب آزارهایی که خویشاوندان و آشنایان به من میرسانند، با آنان قهر نکنم.
حلم: صبر در برابر آزار دیگران. لحظهلحظه: لحظهبهلحظه، دمبهدم. افزون کن: بیفزا، زیاد کن. خویش: خویشاوند، فامیل.)
#حلم، #قهر
از رگ گردن به ما نزدیکتر
هیچ کس، جز حضرت دادار نیست
دادار: آفریننده، خداوند والا.
#خدا، #خداشناسی
عشق خدا آب حیات دل است
ذکر خدا آبنبات زبان
آب حیات: آب زندگی. نقل شده است که چشمهای در سرزمین تاریکی وجود دارد که اگر کسی از آب آن بنوشد، عمر جاودان پیدا میکند.
زندگی گر ساده باشد، بهتر است
راحتی در سادگی باشد، بِدان
زَر و زور است و زن و زندگیْ آمال جهان
خوش به آن که همه را از دل و سر میریزد
(زر: طِلا. زور: قدرت. آمال: آرزوها.
آرزوهای [این] جهان، پول و قدرت و زن و زندگی است. خوش به حال کسی که همۀ اینها را از دل و فکرش میریزد [و به آنها علاقۀ غیرخدایی ندارد].)
#آرزو، #ثروت، #دنیا، #زن، #زندگی، #زهد، #قدرت
ای مرد! اطاعت حق، تنها برای حق کن
چون دوست دارد الله اعمال بیریا را
در کار خود همیشه کن قصد قربت دوست
گو «قُربَةً اِلَی الله»، خشنود کن خدا را
غیر عارف به چشم سر بیند
در جهانْ خلق زشت و زیبا را
لیک عارف به چشم دل بیند
حُسن یار جمالآرا را
(لیک: ولی. حُسن: زیبایی. یار جمالآرا: مقصود، خداوند زیباییآفرین است.)
آفرینش، بیهدف ای مرد! نیست
آفرید از روی عشقْ او جمله (1) را
تا همه بر ذات او (2) عاشق شَویم
ای «بِنیسی»! باش عاشق بر خدا
1) جمله: همه.
2) مقصود از «او» خداوند والا است و مقصود از دیدن او، دیدن با «چشم دل» است.
زآن همه عِصیان خود، غسل کن و توبه کن
میگذرم از همه، بی غم و ماتم بیا
عزّت انسان به علم است و عمل
صاحب این دو شود خوش عاقبت
آن که نمرده است و نمیرد، خدا است
آن که تغیّر نپذیرد، خدا است
آن که بر ما داده جسم و جان، خدا است
آن که مشکل را کند آسان، خدا است
آن که هر لحظه به یاد و فکر ما است
رزق ما را میرسانَد، آن، خدا است
به نام آن که نامش بر زبانها است
شُکوه و عزّت او در روانها است
عشق حق در ذات پاک عالَم است
عاشق حق شد هر آن کاو طالب است
(حق: از نامهای خداوند والا. کاو: کسی که او. طالب: جوینده.)
گر «بِنیسی»! جز خدا را بنْگری
بتپرستی، بتپرستی، بتپرست
نیست غیر «خدا» خدایی هیچ
ابتداییّ و انتهایی هیچ
من همیشه از خدا خواهم کمک
غیر او بر من کمککاری مَباد
من دلم را از اَزَل دادم به او
غیر یارم هیچ دلداری مَباد
(مَباد: نیست، نباشد.)
باد بهار می وزد، مژده ز یاد آورَد
بر دل پاک عاشقان، بوی بهار آورَد
خدا ضایع (1) نگردانَد عمل را
خوشا بر آن که خوشکردار باشد
تمام کوششت را بر عمل گیر
مگو: «دین خدا دشوار باشد»
1) ضایع: تباه، بیفایده.
ما مسافر ز تو و، سوی تو هستیم روان
وای بر آمدن ما! چه فَغانی باشد!
1فغان: آه، ناله، فریاد.)
عشق حق، درس است و استادش خدا، دلها کلاس
کودکان را درس استادان، سخندان میکند
(حق: از نامهای خداوند والا. سخندان: کسی که سخن درست بگوید و بنویسد، سخنشناس.)
خوشا آنان که دائم در دعایند
ز شیطان، دور و در یاد خدایند!
خوشا آنان که اهلُالله هستند
ز هر چه، جز جمال حق، جدایند!
خوشا آنان که هستند اهل آزَرم
همیشه نزد خالِق، باحیایند!
( آزَرم: حیا، شرم. خالِق: آفریننده.)
اهل دل گفتهاند بس زیبا:
«خواب بر عاشقان، حرام بوَد»
گر بخوابی، مگو که مشتاقم
خوابْ آن کس کند که خام بوَد
کام حق (1)، بهتر است از هر چیز
عاشقان را همین مرام بوَد
عشق، آب و غِذای عُشّاق است
بلکه آن، بهتر از طعام بوَد…
عشق حق، نظمبخش زندگی است
عاشق از یار، شادکام (2) بوَد…
1) حق: از نامهای خداوند والا.
2) شادکام: شاد، کامروا، خوشبخت.
انبیا بر ذات حق، عاشق شدند
شد بهشت از بهرشان مأوای عشق
(مأوا: منزل، جایگاه.)
خطاب به خداوند مهرْبان:
عشق تو در جان من جا کرده است
بیتو دل را زندگی باشد مُحال
بر کسی الطاف تو پوشیده نیست
از تو باشد هم فِصال و هم وِصال
(فِصال: جداکردن. وِصال: وصل، پیوند.)
هر کجا گفتم: «خدا یار من است»
زآنکه گفتی: «بنده! غَفّار توام» (1)…
دل نبستم در جهان بر غیر تو
چارهسازا! عاشق زار توام
1) زآنکه: برای این که. غفّار: بسیارآمرزنده.
تو ز من آگهیّ (1) و خود دانم
دوستم داری و خبر دارم…
خالق و رازِقم (2) تو میباشی
غیر تو مالکی مگر دارم؟
لطف خود را ز من مگیر ای دوست!
هر کجا من به تو نظر دارم
1) آگاه هستی.
2) رازِق: روزیدهنده، روزیرسان.
خدایا! از تو میخواهم دلی پاک
دلم گر پاک باشد، پاک باشم…
شَوَم چون گل، معطّر با خَیالت
ولی بییاد تو خاشاک (1) باشم…
هَمی (2) دانم که از خاک است اصلم
اگرچه راهیِ افلاک باشم
1) خاشاک: خار.
2) همی: همیشه.
هر کجا مینگرم، لطف خدا میبینم
لطف زیبای خدا را همهجا میبینم
نیّت پاک کند اهل بهشتْ انسان را
از خداوند جِنان، پاکی نیّت خواهم
(جنان: بهشتها.)
بهبه! چقدر زیبا است با عشقْ زندهبودن
با عشق ذات یکتا (1) خوشْزندگینَمودن!…
اِبلیس را مده دل، کآن را تباه سازد
غیر خدای دل را باید ز دلْ زُدودن (2)
1) ذات یکتا: خداوند یگانه.
2) اِبلیس: شیطانی که خداوند والا به او دستور داد به سمت حضرت آدم ـ سلام الله تعالی علیه. ـ سَجده کند؛ ولی او از روی تکبّر سجده نکرد. کآن: (چون) که آن. زدودن: محوکردن، پاککردن.
روزیام را بیش کن از لطف خویش
بر کسی تحمیل و سَربارم مکن