خاطرات آقای احمد خانی در بارهی حضرت استاد بِنیسی (رضوان الله علیه)
ویراستهی خاطرات آقای احمد خانی در بارهی حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله علیه. ـ با پینوشتهای حجّت الاسلام و المسلمین اسماعیل داستانی بِنیسی:
بسم الله الرّحمان الرّحیم
در عالَم كودكىام مشتاق دیدار شخصیتی بودم که روح و اندیشهام را راهنمايى كند و الگویم شود؛ كسى كه خداییتر زندگی کند و کارهایش ارزشمندتر باشد؛ تا این که روزی نگاهم به كتابى افتاد که در ویترین مغازهای بود و تصویر جلدش كودكى بود كه روى بازوى او آيهاى نوشته شده بود (1). انگار نقّاشیاش با انسان صحبت میکرد و در آن، عشق و روحانيّت موج میزد. دوست داشتم که وارد تصوير شَوم و به عالَم آن ملحق گردم. با زحمت، نام نويسندهاش را خواندم: «بینیسی» (2). ناگهان يادم آمد که ایشان را میشناسم و مهربانی و لبخندشان را دیدهام.
ایشان را دوست داشتم؛ چون در اطراف من كسى نبود كه مانند ایشان با کودکان حرف بزند، به آنان عشق بورزد و آنان را نوازش كند.
اين، عالَم من بود؛ امّا ایشان فقط محبوب من نبودند؛ چراكه مردم از مردى صحبت میكردند كه هر صبح جمعه در خانهاش منتظر آنان مینشست، با خوشرويى برايشان صحبت میكرد، در برابر تلاششان كتاب هديّه میداد و همنفس با آنان دعاى توسّل میخواند.
ایشان هميشه میفرمودند: «كارى را انجام بدهید كه به آن علاقه داريد.» خودشان هم اینچنین بودند؛ زیرا از سویی عاشق هدايت مردم بودند و از سوی دیگر، انگار عمر شریفشان را همانند منبرى میديدند كه حتّى در هنگام استراحت به فكر ارائهی بهتر مطالب آن بودند و بارها میفرمودند: «ديشب از رختخواب بلند شدم و فلان شعر را سرودم يا فلان مطلب را نوشتم.»
آری؛ ایشان عالمى مردمدوست، مردمدار و پیوسته در فکر مردم بودند و برای همین، كتابهای فراوانی نوشتند و به آنان تقدیم کردند.
پینوشتها:
1) مقصود، كتاب «تولّد فرزند اسرارآميز»، چهارمين جلد از سرى كتابهاى «امام زمان خود را بشناسيم» است كه در اوايل انقلاب در شُمارگان فراوان، چاپ و ناياب شد.
2) «بينيس» نام دیگر زادگاه حضرت استاد بنیسی ـ رضوان الله علیه. ـ است و گویا ايشان برای این که خواندن این واژه، آسانتر است، در برخى از كتابهايى كه براى كودكان و نوجوانان نوشتهاند، خود را «بینیسی» معرّفی کردهاند.