طبیعت زیبا؛ دلیل وجودداشتن خدا
اگر پرده اى را ببينيم كه منظرهاى زيبا به رويَش نقش شده و جنگل سرسبزى را نشان مى دهد، جنگلى كه درختانش سر به فلک كشيده اند، مرغان رنگارنگ بر شاخسارهايش در نوا هستند [و] آب هاى صاف در جويبارهايش از اين سو به آن سو مى دوند، آيا وجدان سالم و باانصاف مى تواند بپذيرد كه اين منظره ی زيبا خود به خود پيدا شده و نقّاشى ماهر و چيره دست، آن را نساخته است؟ هرگز.
پس چگونه وجدان سالم و باانصاف مى تواند بپذيرد كه اين جنگل هاى خرّم و زيباى جهان و اين چمنزارهاى سرسبز و دلگشاى آن و اين پرنده هاى رنگارنگ و خوش نوا، اين رودخانه ها، اين آبشارها، اين كوهستان هاى باصفا، اين گل هاى رنگارنگ [و] اين شكوفه هاى عِطرافشان، خود به خود و در اثر تصادف پيدا شده و نقّاشى دانا و سازنده اى بسيار توانا، آن ها را نيافريده است؟؛ در حالى كه اين نقش هاى جهان، نقش زنده است و نقش پرده، نقش مرده. اگر مرده نتواند خود به خود پيدا شود، پس، زنده ممكن نيست خود به خود پيدا شود.
نشانه هایی از او، ص 20