صوت و متن جلسهی پانزدهم سخنرانی دربارهی «شرح خطبهی 1 نهجالبلاغه»
بسم الله الرّحمان الرّحیم
صوت و متن جلسهی پانزدهم سخنرانی حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی دربارهی «شرح خطبهی 1 نهجالبلاغه» در روز یکشنبه، 1398/9/17:
آغاز سخنرانی با حمد و با یاد اهل بیت (سلام الله تعالی علیهم)
بسم الله الرّحمان الرّحیم
خداوند عالَم ـ جلّ جلاله، و حسنتْ اسماؤه. ـ همهی اهل ایمان را ببخشاید و بیامرزد، صلوات ختم کنیم (صلوات سخنران و حاضران).
الحمد للّه ربّ العالمین، و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا، سیّد الأنبیاء و المرسلین، حبیب الاه العالمین، المصطفی الأمجد المحمود احمد ابی القاسم محمّد (صلوات سخنران و حاضران)، و علی اهل بیته الطّیّبین الطّاهرین المعصومین، و اللّعن الدّائم علی اعدائهم اعداء الدین.
اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن ـ صلواتک علیه و علی آبائه. ـ فی هذه السّاعة و فی کلّ ساعة ولیّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً؛ حتّی تسکنه ارضک طوعاً، و تمتّعه فیها طویلاً.
برای سلامت، خشنودی و تعجیل در ظهور حضرت صاحبالزّمان ـ صلوات اللّه تعالی علیه. ـ صلوات ختم کنیم (صلوات سخنران و حاضران).
ویژگیهای بهشتِ حضرت آدم (علیه السّلام)
حضرت امیرالمؤمنین، امام علیّ بن ابیطالب ـ صلوات الله تعالی علیه. ـ بِنا بر خطبهی اوّل کتاب شریف «نهجالبلاغه»، در ادامهی صحبتهای گذشته میفرماید: «ثُمَّ اَسکَنَ سُبحانَهُ آدَمَ دارًا اَرغَدَ فیها عَیشَه وَ آمَنَ فیها مَحَلَّتَهُ؛ سپس خداوند سبحان آدم را در سرایی جای داد که در آن زندگیاش را گشایش بخشید و در آن، جایگاهش را ایمِن ساخت.»
خداوند عالَم ـ جلّ جلاله. ـ بعد از این که بدن شریف و روح شریفتر حضرت آدم پیغمبر ـ سلام الله تعالی علی نبیّنا و آله و علیه. ـ را آفرید و به فرشتگان دستور داد که برای آدم سجده کنند و ماجَرای سجدهی آنها و سجدهنکردن ابلیس پیش آمد، بعد، حضرت آدم را در بهشت ساکن کرد.
یک قسمت از این خطبهی شریف، در اینباره است، که خداوند سبحان ایشان را در سرایی، در جایی جا داد که در آنجا، هم زندگی حضرت آدم را گشایش بخشید و هم جایگاه ایشان را ایمن کرد.
«ثُمَّ اَسکَنَ: سپس اسکان داد. سُبحَانَهُ: خدایی که از هر کمبود و نقص و عیبی، منزّه است. آدَمَ: آدم را.» در کجا؟ «دارًا: در سرایی که، در خانهای که، در جایی که.»
«اَرغَدَ فیها عَیشَهُ»: «اَرغَدَ» از مادّهی «رَغَد» است؛ به معنای فراوان گستردهی بدون زحمت. قبلاً در تفسیر قرآن صحبتش شده. خداوند عالَم، حضرت آدم را در سرایی اسکان کرد که در آنجا عیش و زندگی حضرت آدم را اِرغاد کرد؛ یعنی: فراوان و گسترده و بدون زحمت قرار داد.
یعنی: در بهشتی که در قرآن کریم و در روایات شریفه، به آن اشاره شده یا تفسیر شده، ایشان را جای داد، ساکن کرد که آن بهشت پر از نعمت بود؛ نعمتهای فراوانی در آن بود و بدون زحمت هم به آن نعمتها ایشان میرسید؛ نه مثل خیلی از نعمتهای دنیا که گسترده و فراوان نیست یا اگر هست، [رسیدن به آنها] زحمت دارد؛ پس مقصود از این سرا و مکان، اسکان ایشان در بهشت است.
مثلاً: خداوند عالَم ـ جلّ جلاله. ـ در سورهی مبارکهی بقره، آیهی شریفهی 35 که مفصّل، بحثش گذشت در مباحث تفسیر، فرمودند: «و قُلنا یا آدَمُ اسکُن اَنتَ و زَوجُکَ الجَنَّةَ؛ و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید.» «جَنَّة» یعنی: باغ. چون بهشت باغ است، برای همین به آن میگویند جَنَّت. پوشیده از درختها و نعمتهای الاهی است. در ادامهی همین آیهی مبارکه میفرماید: «و کُلا مِنها رَغَدًا حَیثُ شِئتُما؛ و از آنجا (یعنی: از بهشت) فراوان و گسترده و بدون زحمت بخورید؛ هر جا که خواستید.»
امیرالمؤمنین ـ سلام الله تعالی علیه. ـ دارد به آن اشاره میکند: «دارًا اَرغَدَ فیها عَیشَه.» «اَرغَدَ» همین اشاره به «کُلا مِنها رَغَدًا» است که هر چقدر از هر نعمتی آنجا میخواستند، اجازه داشتند، بلکه دستور داشتند که استفاده کنند. هر چقدر میخواهید، نوش جان کنید؛ از هر جای بهشت.
بعد، امیرالمؤمنین ـ سلام الله تعالی علیه. ـ میفرماید: «و آمَنَ فیها مَحَلَّتَهُ؛ و خدا در آنجا (= در بهشت) ایمِن کرد جایگاه آدم را.»؛ یعنی: به ایشان امنیّت کامل بخشید. بهشت، امنیّت محض است. [در آن،] هیچ خطری، هیچ تهدیدی، هیچ ترسی، هیچ اضطرابی، هیچ استرسی و امثال اینها وجود ندارد [و] همه [در] امن و امانند. هم بدن انسان در امنیّت است؛ هم روح انسان. حالا امروزه میگویند روان انسان. گفتیم: روان [به عنوان] چیزی جدا از روح وجود ندارد. خب؛ به ایشان امنیّت داد.
دو خوشبختی اساسی انسان
ایشان آنجا، هم صاحب نعمتهای فراوان گستردهی بیزحمت بود، هم امنیّت. دارای امنیّت بود. این دو تا، دو تا ویژگی اساسی خوشبختیاند؛ یعنی: آدمی که واقعاً خوشبخت باشد، آدمی است که هم دارای روزیهای فراوانِ بدون زحمت باشد و هم دارای امنیّت مطلق و البتّه این در دنیا اتّفاق نمیافتد؛ در بهشت اتّفاق میافتد.
خداوند عالَم ـ جلّ جلاله. ـ در سورهی مبارکهی نحل، آیهی شریفهی 112 میفرماید: «و ضَرَبَ اللهُ مَثَلًا قَریَةً کَانَت آمِنَةً مُطمَئِنَّةً یَأتیها رِزقُها رَغَدًا مِن کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَت بِأنعُمِ اللهِ فَاَذَقَهَا اللهُ لِباسَ الجوعِ و الخَوفِ بِما کَانوا یَصنَعونَ؛ و خدا مَثَل زد سرزمین انساننشینی را که در امنیّت بود و آرام و روزیِ آن سرزمین به صورت فراوان گستردهی بیزحمت از هر مکانی میرسید.»
خدا دارد مَثَل میزند. میفرماید: در زمین جایی را آفریدیم، جایی را قرار دادیم که هم «آمِنةً»: ایمِن مطلق بود، در امنیّت کامل بود، «مُطمَئِنَّةً»: آرام بود و روزیِ آنجا هم «رَغَدًا» ـ باز کلمهی «رَغَد» است. ـ یعنی: فراوان و گسترده و بدون زحمت میرسید؛ «مِن کُلِّ مَکانٍ»: از اینور و آنور، صادرات میشد به آنجا. ببینید چنین سرزمینی را خداوند عالَم مثال میزند. حالا کجا بوده، دیگر بحث آن را نداریم.
شکر، 17 مرحله دارد!
خب؛ خوش به حال آنها که در دنیا هم، چنین نعمتی خدا داده بود به ایشان!؛ امّا قدر ندانستند. عرض کردم: آن نعمت این که انسان نعمتهای فراوان گستردهی بدون زحمت، همیشه داشته باشد و همیشه در امنیّت باشد، در بهشت است. در دنیا هم موارد استثنا هست؛ آن هم قدر دانسته نشده. «فَکَفَرت بِاَنعُمِ اللهِ: (امّا) اینها به نعمتهای خدا کفر ورزیدند.»؛ یعنی: کفران نعمت کردند، قدر این نعمتها را ندانستند؛ یعنی: 17 مرحلهی شکر را دربارهی نعمتها بهجا نیاوردند.
شکر 17 مرحله دارد که یکی از مهمترینهایش این است که انسان هر نعمتی را در همانجایی مصرف کند که رازق آن نعمت، خالق آن نعمت، مالک آن نعمت فرموده، خدا فرموده [و] آن نعمت را در جایی مصرف نکند که خالق و مالک و رازق آن نعمت اجازه نداده؛ مثلاً خداوند عالَم به ما پا داده. این از نعمتهای عظیم الاهی است. شکرش چیست؟ شکر عملیاش این است که از این پا استفاده کنیم برای رفتن به جاهایی که خدا دوست دارد؛ مثلاً: به مجالس مخلصانهی دینی، برای صلهی رحم با همهی شرایطش البتّه و امثال اینها؛ امّا از آنور، یک شکر عملی دیگرش این است که با این پا به مجلس عروسی حرام نرویم، به پارتی نرویم، به قَعدهها و دورهمیهای حرام نرویم، به سینماهایی که فقط فیلمهای حرام نشان میدهند یا وقتی فیلمهای حرام نشان میدهند، نرویم و امثال اینها. به جای حرام نرویم. این شکرش است.
آثار ناشکری نعمت امنیّت و…
اینها شکر نعمت بهجا نیاوردند، از این نعمتها آنجایی که نباید، استفاده کردند یا آنجایی که باید، استفاده نکردند. نتیجهاش چه شد؟ ـ خیلی زیبا است ها! ـ «فَاَذَقَهَا اللهُ لِباسَ الجوعِ و الخَوفِ بِما کَانوا یَصنَعونَ؛ در نتیجه، خدا به اینها لباس گرسنگی و ترس پوشاند. چشاند.» لباسش را چشاند!؛ لباس گرسنگی و ترس را چشاند! چرا؟ به سبب کارهایی که انجام میدادند؛ به سبب این ناشکریها: به جای این که از این نعمتها در راه خدا استفاده کنند، از این نعمتها در راه خِلافِ خدا استفاده میکردند. بله؛ خداوند عالَم، آن نعمتها را تبدیل به زشتش کرد، برعکسش کرد.
به اینها سرزمینی داده بود که هم ایمِن و آرام بود، در امنیّت کامل بود، هیچ خطری نبود، هیچ بیآرامی نبود، هیچ ترسی نبود در آن سرزمین؛ نه [در] قسمت داخلها، از داخل خود آن سرزمین و ساکنان آن سرزمین، از بلاهای آن سرزمین، خبری نبود، نه از بیرونها و بیرون از آن سرزمین. هیچ تهدیدی نداشت. هیچ خطری برایش نبود. هیچ ترسی در دلهای مردم آن منطقه نبود؛ چون چیز ترسآور و تهدیدکننده و خطرناکی، برایشان نبود و هم روزیشان از هر جایی میرسید؛ آن هم به صورت گسترده و فراوان و بدون زحمت.
کفران نعمت کردند، شکر نعمت نکردند، نعمتهای خدا را آنجور که باید، استفاده نکردند. چه شد؟ خداوند عالَم هم دید که اینها به جای این که [چون] از نعمتهای خدا استفاده میکنند، شکر نعمت کنند، کفران کردند، از خود آن نعمتها بر ضدّ حرف خدا استفاده کردند، خدا برعکسش کرد ـ دست خدا است دیگر. ـ ، وارونه کرد، اینها را دچار مسائلی کرد که اینها ترس و گرسنگی بَرِشان داشت.
یعنی: «چشاندیم به آنها لباس گرسنگی و ترس را!» «حاجآقا! لباس مگر چشاندنی است؟!» بعد، چرا تشبیه به لباس میکنند؟ این، [دارای] مباحثی است. فقط یک اشارهای کنم. یعنی: انسان وقتی لباسی را میپوشد، این لباس، وجودش را فرامیگیرد دیگر. خدا میگوید: ما این گرسنگی و ترس را مثل لباس که بدن انسان را فرامیگیرد، کاری کردیم گرسنگی و ترس هم اینها را فرا بگیرد. دورتادور وجودشان، زندگیشان، فکرشان، روحشان شد چه؟ ترس. و [دورتادور] بدنشان شد گرسنگی. این را چشاندیم به ایشان؛ یعنی: با همهی وجود، حسّش کردند. خداوند عالَم، بهترین بیان را دارد دیگر.
پس اگر خدا بخواهد به کسی نعمت دنیوی خالص بدهد، دو تا از بهترینهایش این[ها] است: امنیّت و نعمتهای فراوانی که بدون زحمت به دست میآیند.
نعمت امنیّت در ایران
اگر مردم کشور ما، مردم ایران عزیز ما، قدر امنیّت را ندانند، خداوند عالَم، امنیّت را از ایران میگیرد.
بعضیها که فقط اهل اعتراض، اهل منفینگری، اهل نقزدن هستند، این نعمتها را نمیبینند. میگوید: «حاجآقا! چه نعمتی [در ایران] هست؟!» یا «نظام ما، انقلاب ما، خون شهدای ما چه کرده مگر؟!» هیچ کاری هم نکرده باشد الّا امنیّتدادن، از سر بنده و امثال بنده ـ امثال «شخص» بنده، منظورم است. ـ زیاد است. شما دورتادور همین ایران را ببینید. حالا جاهای دیگر دنیا هیچ. ببینید چه خبر است. کدامهایشان امنیّت دارند؟ [اگر] دو روز هم صاحب امنیّت میشوند، روز سوم، امنیّت از ایشان میپرد. اینجا به برکت خون شهدا، به برکت عنایت حضرت ولیّ عصر ـ صلوات الله تعالی علیه. ـ ، به [سبب] زحمات و خدمات و اخلاصهای مقام معظّم رهبری و بعضی از مسؤولین مخلص و البتّه ایمان خیلی از مردم ما، اینها دست به دستِ هم داده، این زنجیره، ایران را به امنیّتی فوقالعاده رسیده که در خود ایران هم در زمانهای طولانی، این امنیّت نبوده.
ببینید! وقتی که دشمن، حتّی توی همین فتنهی چند روز پیش [= همزمان با گرانشدن زیاد بنزین] خواست کار، دست ایران و ایرانیها بدهد، چه کار کرد؟ اوّل، امنیّت را بههم ریخت؛ هم امنیّت روحی را و هم امنیّت اجتماعی را. خب جمعیّتی کشته شدند؛ حتّی از نیروهای انتظامی ـ رضوان خدا و رحمت خدا، بر همهشان. ـ ؛ آن کسانی [که] رفتند آرام کنند؛ [امّا] خودشان هم به شهادت رسیدند؛ امّا از نظر روحی هم، که خب مردم، ناآرام شدند؛ [چون هم] گرانی پیش آمد [و هم] از اینور، این اغتشاشات را دیدند، تا این که خداوند عالَم با چند جملهای که بر زبان رهبر انقلاب گذاشت و به برکت اخلاص بعضی، اینها جمع شد. فتنهای که دشمن، خودش، اعتراف کرد دستکم، دو ـ سه سال بود رویَش طرّاحی کرده بود، هزینهها کرده بود، تربیتها کرده بود، دنیایی وسایل جنگیدن و وسایل خِلاف قانون و غیره، به بعضیها: اغتشاشگران اصلی و فرعی داده بود و چه و چه. همهی اینها جمع شد. این امنیّت است.
شما از خانهات که میآیی اینجا، اصلاً ترس نداری. [وقتی که] بچهات میرود یک شهر دیگر، درس میخواند، حتّی دخترت از قم میرود یک شهر دوری در ایران ما، درس میخواند، خیالت راحت است که امنیّت هست. نمیگویم [به شکل صددرصد؛ چون] موارد جزئی [خلاف امنیّت] خب پیش میآید دیگر؛ [چون] انسانهای ناصالح هم توی جامعه هستند؛ امّا امنیّت کلّی را داریم. الحمد لله.
امّا در همین گوشه [و] کنار اطراف خودمان [= اطراف ایران]، این مقدار امنیّت وجود ندارد. خدا به آنها هم روزی کند. باید دعا کنیم برای همهی مؤمنین و مؤمنات. خدا به همه بدهد. پس این امنیّت، نعمت بزرگی است.
نمونههایی از نعمتهای بدون زحمت و تلاش
خدا این امنیّت محض روحی و بدنی را به حضرت آدم ـ علیه السّلام. ـ داد. در کجا؟ در بهشت. این هم یک نعمت بزرگی بود که خدا به ایشان مرحمت فرمود.
خب این هم یک بخش از ماجَرای زندگی آفریش انسان و ادامهی وجود او. بعدش چه شد؟ البتّه این بحث، خیلی بحث خوبی هست [و] میشود ادامهاش داد؛ امّا برویم به بحث بعدی که مهمتر است.
پس قدر نعمتهای خدا را بدانیم، قدر امنیّت را بدانیم، قدر اینهمه روزیهایی که داریم [و] فراوان و بدون زحمت به دست آوردیم.
آیا ما برای این که چشم داشته باشیم، زحمت کشیدیم؟ نه. دنیایی این بدن ما درونش عضو و اندام و سلّول و مادّههای گوناگون و رنگهای مختلف و دنیایی پیچیدگیها و عوامل و دستگاهها و فرمولها و ماشاءالله. چه خبر است؟ همینطور روح ما دنیایی ابعاد دارد. دنیایی برکات، درونش هست؛ دنیایی؛ مثلاً: ماها میفهمیم، حفظ میکنیم؛ ناخواسته، ها!؛ بدون زحمت. کدام یکی از ما، برای این که اسممان را حفظ کنیم، زحمت کشیدیم؟ برای این که [پس از تولّد،] تا چشممان خورد به سینهی مادر، بفهمیم که باید از اینجا [شیر] نوشید، برای سیرشدن یا سیرابشدن زحمت کشیدیم؟ دنیایی نعمت بدون زحمت داشتیم و داریم. کدام یکی از ما، برای این که قدرت داشته باشیم برای زحمتکشیدن، اراده داشته باشیم برای زحمتکشیدن، علم داشته باشیم برای زحمتکشیدن، برای داشتن اراده، علم، زحمت کشیدیم؟
باید قدر اینها را بدانیم. خدا به ما هم داده؛ البتّه نه به اندازهی حضرت آدم در بهشتش؛ نه به اندازهای که به اهل آن سرزمینِ مثالزدهشده عنایت کرده بود. به ما هم کم نداده.
بله؛ خیلی از نعمتها را هم با زحمت باید، یعنی: با تلاش باید به دست بیاوریم. اگر لازم است، باید به دست بیاوریم. [اگر هم] لازم نیست، که هیچ. باید قدر بدانیم. باید شکر کنیم. همینجا همهمان بگوییم: الحمد لله ربّ العالمین.
هشدار الاهی نسبت به دشمنی شیطان با انسان
بعد، امیرالمؤمنین ـ صلوات الله تعالی علیه. ـ اینجور میفرماید: «و حَذَّرَهُ اِبلیسَ و عَداوَتَهُ، فَافتَرَّهُ عَدُوُّهُ؛ نِفاسَةً عَلَیهِ بِدارِ المُقامِ و مُرافَقَةِ الاَبرارِ؛ و (خدا) او را (= آدم را) نسبت به ابلیس و دشمنی او هشدار داد؛ سپس دشمنش او را دچار غَفلت کرد؛ به سبب رشک بر او در سرای اقامت و همنشینی با نیکوکاران.»
مرحلهی بعدیِ زندگی وجود شریف حضرت آدم ـ سلام الله تعالی علی نبیّنا و آله و علیه. ـ را بیان میکند. [به محتوای این جملات، به صورت] کلّی اشاره کنم؛ بعد، جزءبهجزء [مسائل آن را بیان نمایم].
میفرماید: خدا بعد از این که حضرت آدم را در بهشت اسکان داد با آن ویژگیهایی که بهشت داشت، به حضرت آدم هشدار داد: آدم! حواسّت جمع باشد ها!؛ تو دشمنی داری [به نام] ابلیس و او با تو دشمنی دارد. یک وقت، دشمن است طرف؛ ولی دشمنیاش خاموش است یا نه؛ کاری به کار ما ندارد؛ ولی ابلیس با تو کار دارد، میخواهد بیچارهات کند؛ حواسّت جمع! خدا هشدار داد دربارهی خود ابلیس و دشمنیاش. بپا این را، مراقبت کن؛ امّا آخرش ابلیس حضرت آدم را دچار غفلت کرد، دچار وسوسه کرد. چرا؟ چون ابلیس حسودی میکرد به حضرت آدم. به خاطر آن سرای اقامتی که خدا به او داده، به خاطر همان بهشتی که خدا داده بود به آدم، حسودی میکرد. و به خاطر این که آدم را همنشین با خوبها کرده بود. به خاطر این دو تا حسادت: حسادت به مکان زندگی حضرت آدم (بهشت ایشان) و حسادت به این که حضرت آدم همنشین و همراه و همگفتگو و همزندگی با خوبان، با نیکوکاران [بود]. به این دو تا حسودی کرد؛ [پس] رفت سراغش، او را وسوسه کرد و دچار غفلت و فریب :کرد. این، کلّیّت ماجَرا.
سلام خدا بر امیرالمؤمنین. واژهبهواژه را مثل معجزه انتخاب میکند. معنابهمعنا را عین معجزه پیش میرود. خوشا به ماها که به آن حضرت معتقدیم و با این حرفها معتقدتر میشویم انشاءالله!
خب؛ میفرماید: «حَذَّرَهُ.» «حَذَّرَه» از ریشهی «حَذَر» است. «حذر» یعنی: هشدار شدید در قبال امری که خطر جدّی دارد. شاید شنیدهاید میگویند: «فُلانی ما را از فلان کار برحذر داشت.»؛ یعنی: به ما هشدار جدّی داد: نکند بروی سراغ این کار؛ که این کار برایت خطرهای جدّی دارد.
مثلاً: مقام معظّم رهبری بارها و بارها نسبت به آمریکا و دشمنیاش هشدار میدهد، که بعضی نادانها یا مغرضها، به آقا اعتراض کردند و در فضای حقیقی و مجازی هی مطرح کردند که اصلاً آمریکا دشمن نیست [و اگر] دشمن هم باشد، هشدار، لازم نیست؛ آن هم اینهمه، که رهبری بعدها، خودش، فرمود: «چرا؛ لازم است؛ [چون] دشمن است و دشمنیاش فعّال است [و] دمبهدم مشغول دشمنی با مردم ما، دین ما، نظام ما است.» به این کار رهبری میگویند چه؟ «تحذیر»، هشداردادن، هشدار شدید دادن نسبت به امری که خطر جدّی دارد.
پدر و مادرها، تکتک شماها، در عمرتان بارها دیگران را، مخصوصاً فرزندانتان را تحذیر کردید دیگر. گفتی: «پسرم! با فُلانی رفیق نباش ها!؛ این معتاد است؛ شاید تو را هم معتاد کرد. این سیگاری شاید تو را هم سیگاری کرد. این لات است؛ شاید تو را هم لات کرد.» هشدار میدهید. به این کار شما میگویند «تحذیر.»
«و حَذَّرَه: خدا هشدار شدید داد.» نسبت به چه؟ امری که، کسی که، مسألهای که، چیزی که خطر جدّی دارد. اگر خطر جدّی نداشته باشد، اینجا «تحذیر» به کار نمیرود. معلوم میشود ابلیس و دشمنیاش خطر جدّی و شدید داشتند برای حضرت آدم. این از این… .
«اسلام رحمانی» غلط است!
خود خدا نسبت به خودش تحذیر میکند. خیلی زیبا است. میگویند «اسلام رحمانی». یعنی چه «اسلام رحمانی»؟ یعنی: میخواهند بگویند: «بله؛ بخشی از اسلام، رحمانی است.»، صحیح است؛ امّا نه؛ اسلام رحمانی که بعضی مسؤولین در دهانها انداختهاند مثلاً، غلط است. اسلام فقط رحمانی نیست. «اسلام رحمانی» یعنی چه؟ [از نظر آنان] یعنی: نسبت به همهی چیزها مهربان است. خدا مهربان است. پیغمبر، مهربان است. امام، مهربان است. نظام هم باید مهربان باشد. ما هم باید مهربان باشیم. نه؛ نسبت به همهچیز، اینطور نیست. همان خدایی که مهربان است، همان خدا بدترین عذابها را میکند. همان پیغمبری که آنهمه مهربان بود، دنیایی آدم کشته یا دستور داده بکشند در جنگها. همان امیرالمؤمنینی که در اوج رأفت است، حتّی برادر حضرت خدیجه را کشت؛ چون دشمن خدا و رسول بود و دشمنی میکرد [و] خطر جدّی برای جامعهی دینی داشت. اسلام فقط رحمانی نیست. اسلام، هم رحمت دارد؛ هم عذاب دارد. خدا، هم رحمت دارد؛ هم عذاب دارد.
نظام دینی، هم باید رحمت داشته باشد؛ هم عذاب. [بعضی میگویند که] مردم در جامعه، هر جور میخواهند زندگی کنند، زندگی کنند. به دولت اسلامی، به حکومت اسلامی، به نظام اسلامی ربط ندارد.» این حرفها چیست؟ اصلاً حکومت برای همین تشکیل شد که مردم را به سمت خوشبختی دنیا و خوشبختی آخرت نزدیکتر کند؛ وگرنه، خب قبل از این نظام هم نظامهای دیگر، هر کار میخواستند، میکردند. نظام دینی برای این برپا شد. آنهمه مردم جانفشانی کردند، شهید دادند و… . میگوید: «نه؛ حکومت، دولت، نظام با این چیزها کار ندارد.» چه حرفی است اینها، بعضی مسؤولین، میزنند؟ آتش میزنند به دل مؤمنین، آتش میزنند به دل ولیّ عصر. صلوات الله تعالی علیه.
در آن حدّی که نظام دینی دستور [شرعی] دارد، باید بپردازد به مسائلِ هم دین مردم، هم دنیای مردم، هم آخرت مردم. اگر نظام ما، یعنی: مجموعهی دولت ما، قوّهی قضائیّهی ما، نیروی انتظامی ما، قوّهی مقنّنه و مجلس شورای اسلامی ما، اگر واقعاً اینها مردانه، مخلصانه، جِهادی، کامل به مباحث دینی در این چهل سال میپرداختند، امروزه ما شاهد اینهمه گناه و فَساد در جامعه نبودیم؛ حالا چه در فضای حقیقی، چه در فضای مجازی.
دولت ما [بر طبق نقلها] اصلاً کاری به فضای مجازی ندارد. فُلان نهاد، طبق گفتهی بعضی مسؤولین، هزارها میلیارد پول میگیرد برای این که شبکهی ملّی اطّلاعات بسازد؛ ولی هیچ کاری تقریباً نکرده. درد، یکی ـ دو تا نیست که. هی رهبری میگوید، بعضی مسؤولین میگویند؛ امّا یک عدّه نمیگذارند؛ بعد، [فلان مسؤول] میآید پشت دوربین، میخندد، میگوید: «هیچ مشکلی نیست. همهچیز رو به راه است.» مردم خب گلهمند میشوند. حق هم دارند. باید هشدار بدهند، باید مراقبت کنند، فضای مجازی را بپایند، مردم را بپایند؛ نه به این معنا که جاسوس در خانهی شخصی، در گوشی شخصی طرف [= مردم] بگذارند. نه. نه این که اطّلاعاتِ کاملاً شخصی و محرمانهی افراد را بیرون بکشند. نه. این حقها را هیچ دولت و حکومتی ندارد؛ چنانکه فلان مسؤول نظامی هم چند روز پیش گفت که ما اگر بخواهیم، قدرت داریم که تمام مسائل محرمانهی حتّی دشمنان نظام جمهوری اسلامی را به دست بیاوریم [و] بدانیم حتّی ترامپ مثلاً در خانهاش هم چهکار میکند؛ الّا از نظر شرعی چون این کار، حرام است، ما این کار را انجام نمیدهیم.
بله؛ [در] مسائل محرمانه [باید چنین باشد]؛ امّا وقتی در سطح جامعه، در کوچه، در خیابان، در بازار، اینور و آنور، دنیایی فساد، رانت، رشوهخواری، اختلاس، بدحجابی، ایجاد فساد، اِفساد توسّط بعضی مسؤولین، توسّط بعضی از مردم، توسّط بعضی از اغتشاشگرها، توسّط بعضی نامردها پیش میآید، وظیفهی نظام است که پیگیری کند؛ هم قانون بگذارد طبق شریعت مقدّس بر طبق فتوای مراجع عظام. به همه[ی نهادهای مرتبط] باید این را ابلاغ کند و عملیّاتی کند.
حیف که ـ نه همه؛ [امّا] ـ بعضی مسؤولین ما نمیخواهند توی باغ باشند. بعضیها عمدی هم هست! حیف! حیف! خون شهدا دارد پایمال میشود. تا مردم بصیرت پیدا نکنند، تا نفهمند به که باید رأی بدهند [و] به که نه، همین آش و همین کاسه است. دست خودمان است. «اِنَّ اللهَ لایُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتَّی یُغَیِّرُ ما بِاَنفُسِهِم.» خدا میگوید: «من سرنوشت هیچ ملّتی را تغییر نمیدهم؛ مگر خودشان تغییر بدهند.» تا بیاییم به هر کس و ناکسی رأی بدهیم، [سرنوشتمان درست نمیشود]. انتخابات مجلس شوراها در راه است. اگر مثل دورهی قبلی رأی بدهیم، از این بهتر درنمیآید از مجلس شورا که اولویّتهایی حتّی رهبری گفت. مردم [اولویّتداشتن بعضی از آنها را] حس میکردند. رهبری هم میگفت؛ [امّا] بعضی از اینها و بعضی مسؤولین مجلس، پیگیر نشدند.
حالا [دربارهی] چیزهای درجهچندم گاهی بحث میکنند؛ آن هم به نتیجه برسند یا نه. حالا تا برسیم با آنها مباحثش چیست. اولویّتها مسائل اقتصادی است. چقدر رهبری میگوید. چند درصد، اینها به مسائل اقتصادی میپردازند؟ از رئیس مجلس بگیریم [و] بیاییم تا پایین. نه همهشان. یک عدّهی قابلتوجّهیشان توی باغ نیستند یا نمیخواهند باشند. درد، یکی ـ دو تا نیست که. یا نیستند [چون] نمیتوانند یا نمیخواهند [و به این مسائل،] کاری ندارند. مردم، همینجور. هر کسی آزادی به معنای واقعی [دارد]. تلویزیون ما ببینید چه خبر است. کف جامعهی ما [هم همینطور]. خوب، زیاد است. خوبی، زیاد است. جای خودش. ناشکری نباید کرد؛ امّا دولتها و مجموعههای حکومتی که در این چهل سالِ بعد از انقلاب، سر کار آمدند، اگر اینها اهلیّت کامل و واقعی داشتند، همهشان فیالمجموع ها این نهاد داشته باشید یا ده تا که نمیشود و دست به دستِ هم میدادند، گفت: «میهن خویش را کنیم آباد». دین و دنیای مردم، بهتر از این میشد که الان هست.
[پس] باید تحذیر داد [که] دشمن هست؛ در فضای مجازی، در فضای حقیقی؛ در داخل کشور، در بیرون کشور. اینها را باید نظام ما، مجموعههای نظام ما متوجّه باشند. هم خودشان متوجّه باشند؛ هم مردم را تحذیر کنند، هشدار بدهند، مراقبت بدهند. ماها همینطور. «و تَواصَوا بِالحَقّ».
امّا آخرش ابلیس کار خودش را کرد: «فَاقتَرَّهُ».
آیا خدا ترسیدنی است؟!
خدا اینجا میفرماید: «یُحَذِّرُکُمُ اللهُ نَفسَه». توی قرآن است ها!: سورهی مبارکهی آل عِمران، آیهی 28. اینجا هم کلمهی تحذیر است. خدا میفرماید که منِ خدا شما، مردم، را نسبت به خودم هشدار میدهم؛ یعنی: من اگر حرفم را گوش نکنید، عذابهای شدید برایتان دارم.
بعضیها با کلمات بازی میکنند؛ میگویند: «حاجآقا! خدا ترسیدنی نیست.» خدا خیلی هم ترسیدنی است. «حاجآقا! شما خیلی خوْفی حرف میزنید.» چون مردم ما دچار رَجای بیش از 50 درصدند معمولاً. بعضی رجای 100 درصدند، کلّاً امیدند، اصلاً ترس در وجودشان نیست. برای همین است [که] گناه میکنند، اینهمه ترک واجب میکنند، اینهمه خطرآفرین میشوند، خطرساز میشوند. خدا، خودش، میگوید: «یُحَذِّرُکُمُ اللهُ نَفسَه». گفتیم: تحذیر، هشداردادن نسبت به امری است که خطر جدّی دارد. خدا میگوید: من خیلی خطر دارم ها!؛ حواسّت جمع! حرفم را گوش نکنی، یک جایی آویزانت میکنم. به جای این که دستت را بگیرم، پایت را آویزان میکنم. حرفم را گوش کن؛ دستت را میگیرم. انتخاب با خودت است. این تحذیر است. باید مراقبت کرد؛ هم دولت، هم ملّت.
تکتک ماها وظیفه داریم نسبت به خودمان و دیگران تحذیر داشته باشیم، باید خودمان را هشدار بدهیم، دیگران را هشدار بدهیم؛ البتّه بهجا و به شرایطش. خیلیخوب.
مهرْبانی خداوند والا در هشداردادن
خدا چهجور حضرت آدم را تحذیر کرد؟ امیرالمؤمنین میفرماید که خدا تحذیر کرد، هشدار داد به حضرت آدم نسبت به ابلیس و دشمنی ابلیس؛ امّا چهجوری؟ این را دیگر بیان نمیکند. قرآن بیان کرده: سورهی مبارکهی طه، آیهی شریفهی 117: «فَقُلنا یا آدَمُ اِنَّ هَذا عَدُوٌّ لَکَ و لِزَوجِکَ فَلایُخرِجَنَّکُما مِنَ الجَنَّةِ فَتَشقَی»؛ گفتیم: «ای آدم! قطعاً و حتماً این». خدا ابلیس را نشان داده به حضرت آدم؛ یا حالا شخصش را یا شخصیّتش را. «گفتیم: ای آدم! قطعاً و حتماً». تأکید کرده خدا؛ دو بار. «این، دشمنی است برای تو و برای همسر تو.» دشمن تو و زنت است. بعد، نتیجهگیری کرده: «پس مبادا شما، دو تا، را از بهشت بیرون کند، که در نتیجه، دچار سختی و بدبختی بشوید.»
خدا اینجوری است:
- خود دشمن را نشان داده. حالا گاهی لازم است انسان خودِ دشمن را ببیند؛ گاهی نه؛ یعنی: موجودی با این ویژگیها، با تو کار دارد؛ مثلاً: ما نظام آمریکا را نمیبینیم. دیدنی هم نیست مجموعهی نظام که؛ ولی خب ویژگیهایش را باید بدانیم.
- بعدِ این که خودش [= خود دشمن] را معرّفی کرد و شناسانده ـ حالا چه به شکل حقیقی، چه حقوقی؛ چه شخصی، چه شخصیّتی. ـ ، بیان کرده: این دشمن است؛ دشمن تو و مثلاً همسرت.
[3.] سوم: [بیان کرده که این دشمن شما] آنقدر قدرت دارد در دشمنی که میتواند کاری کند تو و همسرت را از بهشت بیندازد بیرون؛ مراقب باشید از بهشت اخراجتان نکنند؛ یعنی: کاری نکنید [که] شما از بهشت بیفتید بیرون، ها!. [ابلیس] از روی دشمنی، حاضر است این کار را بکند.
اگر بیفتیم بیرون، چه میشود؟ یعنی این خطر را خدا توضیح داده: «فَتَشقَی: دچار شقاوت و بدبختی میشوید، گرفتار میشوید.» خب بیرون بهشت خیلی زحمت دارد، بدبختی دارد، گرفتاری دارد؛ تا داخل بهشت که عرض کردیم: تمام، امنیّت بود و نعمت.
خدا اینجوری هشدار داد. همین، برای ما هم هست ها! ابلیس هنوز هم از لشکر فراوانش هستند. دشمن ما است و ما را میخواهد از بهشت موعود، از رحمت خدا بیرون بیندازد.
خب؛ پس خدا، هم نعمت اسکان در بهشت و سرای خوب، آن هم به آن خوبی را به حضرت آدم بخشید و هم عامل زوال این نعمت را به او بیان کرد، شناساند: آدم! تو را اینجا اسکان دادیم؛ حواسّت جمع ولی ها!؛ یک دشمن داری که عاملِ ازدستدادن این نعمتها است.
چقدر خدا مهربان است! چقدر خدا قشنگ است!؛ هم راه را میگوید، هم چاه را. هم نعمت را میدهد، هم میگوید که چه باعث میشود این نعمت از دستت برود. … .
بعد، خدا میفرماید که امّا ابلیس کار خودش را کرد. دیگر این ماجَرای ابلیس و اِغترار ابلیس و فریبدادنش و دچار غفلت کردن و علّتش بماند برای مجلس آینده.
چند لحظه مناجات با خدا
خداوندا! قَسَمت میدهیم به همهی اولیای درگاهت، به انبیا و اهل بیت ـ صلواتک علیهم. ـ [که] همهی ما را از دشمنیهای ابلیس و لشکرش، از اغترارها و غفلتسازیهای آنها و از دچارشدنمان به فساد و مخالفت با خودت حفظ بفرما.
ما را اهل شکر نعمتهای فراوانی که به ما عنایت فرمودی، بفرما.
در ظهور امام زمان ما ـ سلامک علیه. ـ تعجیل بفرما.
بنبیّک و آله و بالصّلوات (صلوات سخنران و حاضران).