خاطرات مفید (خاطرات حاجآقا بِنیسی)
بسم الله الرّحمان الرّحیم
حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی، اثری با عنوان «خاطرات مفید» مینویسد که بخشهایی از آن را میخوانید و انشاءالله به مرور زمان بر آنها افزوده و مطالب تازهتر در بالای مطالب پیشین نوشته خواهد شد.
روزی در سر کوچهی مرحوم پدرم ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ از حضرت آیتالله سیّد محسن خرّازی ـ دامت برکاته. ـ پرسیدم: «آیا استفاده از شعر در سخنرانی، خوب است؟»
ایشان، در حالی که بر اثر این پرسش، چشمهای زیبایشان درشت شده بود، به بنده نگاه کردند و فرمودند: «شعر، چاشنی سخنرانی است.»
#آیتالله خرّازی، #سخنرانی، #شعر، #علما
روزی به حضرت آیتالله خلیل مبشّر کاشانی ـ دامت برکاته. ـ عرض کردم که مرا نصیحت کنید.
ایشان مطالبی فرمودند. چکیدهی آنها این بود که همیشه با قرآن کریم و احادیث شریفه باش و سراغ غیر آنها نرو.
#آیتالله مبشّر کاشانی، #پند، #پندخواهی، #حدیث، #علما، #قرآن کریم، #موعظه، #نصیحت
روزی به یکی از استادانم عرض کردم: «لطفاً مرا نصیحت کنید.» فرمود: «از خدا بخواه نعمتهایی را که به تو داده، از تو نگیرد.»
#پند، #پندخواهی، #دعا، #شکر، #موعظه، #نصیحت، #نعمت
مرحوم پدرم، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی که از شاگردان حضرت آیتالله سیّد محمّد وحیدی شبستری ـ رضوان الله تعالی علیهما. ـ بودند، دربارهی ایشان فرمودند: «زمانی ایشان به شهر شَبِستَر تشریف برد و مهمان کسی شد.
پدرم در آن زمان، بیمار بود؛ ولی از زادگاهش (روستای بنیس) به زیارت ایشان رفت.
صاحبخانه، یک لیوان شربت برای ایشان برد و ایشان مقداری از آن را نوشید.
پدرم بقیّهی آن را سر کشید و شِفا پیدا کرد.»
#آیتالله وحیدی، #زیارت عالم، #شفا، #علما، #کرامت
حضرت آیتالله علی کریمی جهرمی ـ دامت برکاته الوافرة. ـ را نُخستین بار در گلزار شهدای شهر مقدّس قم دیدم که در کَنار قبری نشسته بودند.
به محضر این عالم ربّانی مشرّف شدم و عرض کردم: «گاهی که تلویزیون نماز جماعت شما را نشان میدهد، بنده تماشا میکنم و از صدای زیبای شما در نماز لَذّت میبرم.»
از ایشان اجازه خواستم که در منزلشان به محضرشان مشرّف شوم. اجازه دادند.
هنگامی که خدمتشان رسیدم، ایشان دوزانو نشستند. پس از لحظاتی عرض کردم: «آقا! بنده معمولاً بیش از چند دقیقه نمیتوانم بهآسانی، دوزانو بنشینم. اگر اجازه بفرمایید، چهارزانو بنشینم.» گویا ایشان فرمودند: «خواهش میکنم.»؛ سپس ایشان هم حالت نشستن خود را تغییر دادند و فرمودند: «مرا [در نشستن] راحت کردید!»
اینها، همه، نشانههای فروتنی ایشان بود.
خداوند والا ـ جلّ جلاله. ـ ایشان را از گزندها حفظ فرماید و بر توفیقات فراوانشان بیفزاید.
#آیتالله کریمی جهرمی، #تواضع، #علما، #نشستن، #نماز
در تاریخ 1 / 6 / 1377، پس از نماز عشا، در محضر مرحوم پدرم، حضرت استاد اسدالله داستانی بنیسی، به خانهی حضرت آیتاللّه سيّد عبّاس كاشانى ـ رضوان الله تعالی علیهما. ـ رفتم.
پدرم از ايشان خواستند كه نکتهاى به بنده بياموزند. ايشان به بنده که دفتری با خود برده بودم، فرمودند: «بنويس:
بسم اللّه الرّحمان الرّحيم.
آنچه از مضامين فرمايشات اهل بيت عصمت و طهارت ـ عليهم افضل صلوات و سلام ـ و لاسيّما از فرمايشات پيامبر عظیمالشّأن اسلام ـ صلّی الله عليه و آله. ـ استفاده میشود، آن است كه بعد از فرايض و واجبات عملى، از خدمت به خلق و سعى در قضاى حوايج و امثالهما، بهتر يافت نمیگردد و ما نصّ حديث را بيان مىكنيم: فى المأكول: “اَفضَلُ القُرُباتِ تَنفیسُ الکُرباتِ و قَضاءُ الحاجَةِ لِذَوِی الحاجاتِ [یعنی: ارزشمندترین وسیلههای تقرّب (به خدا)، برطرفکردن غمها(ی دیگران) و برآوردهکردن نیازهای نیازمندان است].”
فهنیئاً بمن وفّقه اللّه تعالىٰ أن يجهد و يسعىٰ فى قضاء حوائج المسلمين و انجاز مهمّتهم.
و من اللّه التّوفيق.
عن العبّاس الكاشانى.»
#آیتالله_کاشانی، #خدمت، #قضای حاجت، #علما
با حضرت آیتالله محییالدّین مامَقانی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کوچهای راه میرفتم.
روحانی سیّدی دست ایشان را بوسید و گفت: «حاجت دارم. چه کنم؟» ایشان فرمودند: «به مادرت، حضرت فاطمه ـ علیها السّلام. ـ ، توسّل کن.» پرسید: «چگونه؟» فرمودند: «بگو: مادرم! چنین حاجتی دارم.» همین!
#آیتالله مامقانی، #احترام، #توسّل، #حاجت، #حضرت زهرا (علیها السّلام)، #دستبوسی، #علما
مرحوم حضرت آیتالله یونس شریفی اِشکَوَری (1312 ـ 1399/5/30)، همشاگردی مرحوم پدرم، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی، در درس مرحوم حضرت آیتالله العظمی سیّد محمّد وحیدی شبستری ـ رضوان الله تعالی علیهم. ـ بود و از پدرم ستایش میکرد.
عالمی بسیار سادهزیست بود که در حیات مسقّف خانۀ کهن خود مینشست و به پلههای آن تکیه میداد.
بسیار خدوم، مردمدار و خودمانی بود. روحانی و غیرروحانی، زن و مرد، و جوان و پیر، هر روز به محضرش میرسیدند و دردهای بدنی و روحی، مشکلات و پرسشهای خود را با ایشان مطرح میکردند و ایشان با صفای فراوان به آنان گوش میداد و پاسخ میگفت.
به برخی از مسائل علوم غریبه تسلّط داشت و از همین راه به بعضی از مراجعهکنندگان بیان میکرد که آیا دچار مشکلاتی مانند جادو شدهاند یا نه.
بیش از 150 فرزند و نوه داشت.
لبخندهایش ایشان را بسیارزیباتر میکرد و بنده را بر سر ذوق میآورد و بر شادابی حضورم در محضر ایشان میافزود.
رحمت و رضوان الاهی، بر روح شریف ایشان.
#جادو، #خدمت، #سادهزیستی، #علما، #علوم غریبه، #فرزندآوری، #لبخند
روزی به تکبیرگوی پیر نماز جماعت حضرت آیتالله سیّد محسن خرّازی ـ دامت برکاته. ـ عرض کردم: «حمد و سورۀ نمازهای ظهر و عصر را باید آهسته خواند؛ امّا شما بلند خواندید.» با فروتنی گفت: «تا حالا چند نفر به من تذکّر دادهاند؛ امّا من فراموش میکنم. شما یک سیلی به گوشم بزنید تا در یادم بماند!» گفتم: «بنده نباید چنین کاری را انجام دهم. وظیفهام تذکّردادن بود که انجام دادم.»
چقدر بعضی برای دین و دینداریشان، ارزش قائل هستند!
پس از مدّتی شنیدم که این کهنسال مؤمن بر سر سجّادۀ نماز شب جان داده است.
خوشا به حال کسانی که عاقبتبهخیر شوند و در حالی جان دهند که مشغول عمل صالح هستند!
#امر به معروف، #تذکّر، #دینداری، #عاقبتبخیری، #نماز شب
یک روز به مرحوم حضرت آیتالله محییالدّین مامَقانی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ عرض کردم: «در بعضی از روایات شریفه، از بلندشدن برای دیگران نهی شده؛ پس آیا در هنگام آمدن دیگران نباید به پای آنان بلند شد؟» پاسخ دادند: «در زمان صدور این روایات، بعضی، از روی تکبّر توقّع داشتند که دیگران به پای آنان بلند شوند؛ امّا امروزه، چنین نیست و بلندشدن در هنگام حضور مؤمنان، برای احترام به آنان است؛ پس اشکال ندارد.»
#آیتالله مامقانی، #احترام، #تکبّر، #علما
در سنّ نوجوانیام با چند تن از ارادتمندان مرحوم پدرم، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ و خود ایشان، به زیارت استادشان، حضرت آیتالله العظمی سیّد محمّد وحیدی شبستری ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ رفتم.
لحظاتی پس از حضورمان، درِ اتاق زده شد. بنده که کوچکتر از همه بودم، در را گشودم و دیدم که بانویی چای آورده است. سینی چایها را از او گرفتم و ابتدا یک استکان چای را جلو آیتالله وحیدی و استکان دوم را جلو مرحوم پدرم و استکانهای دیگر را جلو دیگران گذاشتم و به خودم چای نرسید.
پس از چند لحظه، آیتالله وحیدی بیرون رفتند و هنگامی که برگشتند، دیدیم که در دستهای این کهنسال علم و تقوا که میلرزیدند، یک سینی و در آن، یک استکان چای قرار دارد و ایشان آن را به بنده دادند.
آنقدر این فروتنی، مهرْبانی و بزرگواری ایشان، بر بنده اثر گذاشت که بعداً به مرحوم پدرم عرض کردم: «من وقتی که به سنّ بلوغ برسم، از ایشان تقلید خواهم کرد.»؛ البتّه این تقلید اتّفاق نیفتاد.
#آیتالله وحیدی، #استاد بنیسی، #تواضع، #علما، #فروتنی، #مردمداری، #مهربانی
در روز سهشنبه، 1399/4/17، به محضر نویسنده و مترجم عالیقدر، حجّت الاسلام و المسلمین ذکرالله احمدی کرمانشاهی، مشرّف شدم.
ایشان و همسرشان بسیار خودمانی و کریمانه برخورد کردند و آن عالم بزرگوار، 3 تا از آثارشان را به بنده هدیّه دادند.
از ایشان درخواست کردم که مرا نصیحت کنند. پس از ابراز لطف و فروتنی فرمودند: «یک دوره، تفسیر قرآن بخوانید؛ اگرچه تفسیر مختصر.»
#احمدی کرمانشاهی، #تفسیر قرآن، #علما، #کتابخوانی، #مطالعه
روزی در محضر مرحوم حضرت آیتالله محییالدّین مامَقانی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ پیاده راه میرفتم.
مطلبی عرض کردم و ایشان در مقام پاسخ، این آیهی مبارکه را قِرائت کردند: «أ لَیسَ اللهُ بِکافٍ عَبدَهُ؛ آیا خدا برای بندهاش کافی نیست؟» (زُمَر، 36) و بنده را به مسألهی کافیبودن خداوند مهرْبان ـ جلّ جلاله. ـ برای نیازهای انسان راهنمایی کردند.
از آن لحظه، گاه که به یاد این آیهی شریفه میافتم، بر اثر آن قرائت ایشان، گویا کام دلم شیرین و حالم خوش میشود و این آیه بر جانم اثر میگذارد.
روح شریف ایشان سرشار از رحمت و انوار الاهی باد.
#آیتالله مامقانی، #توحید، #حاجت، #خدا، #علما، #مهربانی خدا
حضرت استاد محمّدحسین حشمتپور ـ دامت برکاته. ـ ، عالمی دقیق، سادهزیست، خوشبرخورد، فروتن، مؤدّب و خوشبرخورد هستند و مایل نیستند که کسی از ایشان عکس بگیرد و تا آنجا که بنده دیده و دقّت کردهام، در حضور دیگران و حتّی در حال تدریس، پیوسته دوزانو مینشینند و به جایی تکیه نمیکنند.
#استاد حشمتپور، #ادب، #تواضع، #خوشبرخوردی، #سادهزیستی، #علما، #فروتنی
در روز یکشنبه، 1399/1/17، دریافتم که مطلبی را در روز یکشنبهی پیش از آن، از کتاب «الگوی وقار» نوشتهام؛ امّا نوشتن صفحهی منبع آن را فراموش کردهام.
به تصویر مرحوم حضرت آیتالله ملّا محمّد حائری اردکانی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ که روی جلد این کتاب ارزشمند است، نگاه کردم، صلواتی برای ایشان فرستادم و از ایشان درخواست کردم که مرا در پیداکردن صفحهی مطلبِ یادشده کمک کنند.
همینکه این کتاب 120صفحهای را گشودم، صفحهی 56 آمد که آن مطلب در آن بود!
این کتاب دربارهی این شخصیت بزرگ و بزرگوار است و مطلبی که دنبال صفحهاش بودم، این بود: «بسیارمتین حرف میزد و کمتر خشمگین میشد. … در زمان عصبانیّت هم متانت و وقارشان را از دست نمیدادند.»
برای شادی روح ایشان و ارواح علمای ربّانی، صلواتی ختم کنیم.
#آیتالله حائری اردکانی، #توسّل، #خاطره، #خشم، #صلوات، #علما، #کرامت، #کرامات علما، #متانت، #وقار
چند سال پیش، همراه برخی از طلّاب و…، به زیارت بعضی از علمای زنده و درگذشتهی شهر کاشان رفتم.
در خانهای که درش باز بود، به محضر مرحوم حضرت آیتالله سیّد محمّدباقر مصطفوی کاشانی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ رسیدیم و دیدیم که ایشان روی یک صندلی نشستهاند و دریافتیم که برخی از مردم به حضور ایشان مشرّف میشوند.
به محضر ایشان عرض کردم: «مشکلی دارم. لطفاً دعایم کنید.» فرمودند: «به حضرت امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام. ـ توسّل کن.»؛ سپس دستش را به سمت میز کوچکی که در کَنار ایشان بود، بردند تا کاغذی بردارند؛ امّا آنقدر پیر و ضعیف شده بودند که شاید حدود دو دقیقه طول کشید تا بتوانند دستشان را به آن کاغذ برسانند، آن را بردارند، جلو خودشان بیاورند و بخواهند بنویسند!؛ سپس از بنده، نامم را پرسیدند و نوشتند و فرمودند: «در نماز شب برایتان دعا میکنم.» و بنده، شرمندهی بزرگواری و مهرْبانی ایشان شدم.
رحمت و رضوان الاهی، بر روح شریف ایشان.
#آیتالله سیّد محمّدباقر مصطفوی، #آیتالله مصطفوی کاشانی، #التماس دعا، #توسّل، #علما، #قضای حاجت
روزی در راه، یکی از اساتید مجتهدم ـ هر کجا هست، خدایا! به سلامت دارَش. ـ را دیدم.
زود به محضر ایشان مشرّف شدم. همزمان با ادای سلام و احترام به ایشان احساس کردم که دوست دارند همدیگر را در آغوش بکشیم. آغوشم را گشودم و ایشان را با همۀ وجودم بغل کردم و بوسیدم. ایشان نیز بزرگوارانه مرا در آغوش مَحبّتشان کشیدند و بوسیدند.
سپس پرسیدند: «چه خبر؟» عرض کردم: «حافظ سروده: ‹بر لب جوی نِشین و گذر عمر ببین» و مصراع دوم را با هم خواندیم: «کاین بَشارت ز جهان گذران، ما را بس».
#ابراز محبّت، #احترام به استاد، #دنیا، #دنیاشناسی، #زندگی، #سلام، #عمر، #قضای حاجت، #مهربانی
خاطرات حاجآقا بِنیسی دربارهی پدرشان را در همین وبگاه در صفحهی «خاطرات و نکاتی خواندنی دربارهی حضرت استاد بِنیسی» بخوانید.