مقدّمهی آقای علیرضا حضرتی (نعیمی) بر کتاب «طبیعتْگلشنی یا میشوْداغی» حضرت استاد بِنیسی (رضوان الله علیه)
حضرت استاد اسداللّه داستانى بِنيسى ـ رضوان الله علیه. ـ در 13 سالگى، مجموعهشعر «طبيعتْگلشنى يا ميشوْداغى» را به زبان آذرى سروده و آقاى علیرضا حضرتى (نعيمى) در سال 1380 شمسى، آن را به شعر فارسى برگردانده است. نوشتاری زير، برگرفتهاى است از مقدّمهی ایشان حضرتى بر اين كتاب:
به نام خدا
درود بر سرزمين عشق، ديار شوريدگان، زادگاه هنرمندان و خاستگاه هنردوستان، آذربايجان. هنگامى كه از آذربايجان ياد مىشود، اهل شعر به ياد شعرهاى آذرى و شاعران شيرينزبان آن سرزمین مىافتند؛ سرايندگانى كه با طبع روان خويش، زيبايىها را به لوح دلها نگاشتهاند و اشعارشان ورد زبان جهانيان شده است.
آرى؛ هنگامى كه قطعهاى از «حيدربابا»ى استاد شهريار خوانده مىشود، گويا همگان به معنايش پى مىبرند و دلها به تلاطم درمىآيد؛ زیرا برآمده از عشق است كه ناگزیر، اثر مىبخشد.
در طول تاريخ زيباى شعر، نام آذربايجان همچون ستارهاى نورانى درخشيده و آثار آذرى، دل شوريدگان را ربوده است.
اثر حاضر، نمونهاى از شعر آذرى است با دنيايى از لطايف و زيبايىها و شايد كمترْ اهل دلى باشد كه شاعر آن را نشناسد؛ استادى كه گنجينههای فراوانی از دانش و ادب، به جامعه تحويل داده است؛ عالمی كه براى هر طبقهی جامعه، هديّهاى نگاشته و جوانان و جواندلان، دوستش مىدارند.
ايشان در اين اثرشان هنرنمايى كرده و از بُعدهاى گوناگون به شعر پرداختهاند. اشعار ايشان همانند کاخ زيبايى است كه هر پنجرهاش به سوى باغى گشوده مىشود و روح انسان را از گلهاى معرفت و دانش، معطّر مىسازد.
این اثر در نگاه نُخستين، سفرنامهاى است به بخشی از سرزمین زرخيز آذربايجان كه با خواندنش روح به پرواز درمىآيد و در افق طِلايى آنجا سير مىكند و در نگاهى ديگر، پندهاى دلپسند ايشان همچون خورشيدى مىدرخشد و روان آدمى را با خدا همدم مىسازد و گاهى گوشهاى از ناهنجارىهاى اجتماعى را رنگ و جلوه میبخشد.
در گوشهاى از آن مىتوان نمونهاى از سبک استاد شهريار در ديوان «حيدربابايه سلام» را مشاهده كرد؛ كه شاعر به ستايش طبيعت و كوه «ميشاب» كه در زبان محلّى، «ميشوْ» ناميده مىشود، پرداخته و تاريخ آن را بازگو كرده است.
ایشان از بُعد «جهانبينى» هم غافل نشده و بارها به مذهب «تشیّع» اشاره كرده و در جایی فرموده است که عقيده به مذهب، جوهرهی وجودى انسان است:
مذهب منيم اَتيم، دَريم، قانيم دى من جسدم، مذهب منيم جانيم دى