دربارهی امام حسین (علیه السّلام): ظهر محرّم (شعر)
نُخستين کس که در مدح تو شعری گفت، آدم بود
شروع عشق و آغاز غزل شايد همان دَم بود
نُخستين اتّفاق تلخ تر از تلخ در تاريخ
که پشت عرش را خم کرد، يک ظهر محرّم بود
مدينه نَه، که حتّی مکّه ديگر جای امنی نيست
تمام کربلا و کوفه غرق ابن ملجم بود
فتاد از پا کَنار رود در آن ظهر دردآلود
کسی که عِطر نامش آبروی آب زمزم بود…
اگر در کربلا طوفان نمی شد، کس نمی فهميد
چرا يک عمر پشت ذوالفقار مرتضی خم بود!
از: عليرضا قزوه
کرامت سرخ، ص 60