دربارۀ امام زمان (علیه السّلام): ویژگیهای ایشان در هنگام ظهور
بسم اللّه الرّحمان الرّحيم
اين متن را در روز جمعه و نيمهی شعبان، ۱۳۹۳/۳/۲۳، از روى كتاب «نشانههايى از دولت موعود» نوشتهام.
اسماعیل داستانی بِنیسی
الف. ويژگىهاى جسمى؛
1. عمران پسر حصين: «اى رسول خدا! اين مرد (= حضرت مهدى عليه السّلام) و حالش را وصف كنيد.» حضرت فرمود: «او از فرزندان من است. گويا او از مردان بنىاسرائيل (= سخت و ستبر) مىباشد. در هنگام سختى و گرفتارى امّتم خروج مىكند. رنگش عربى (= همانند عربها) است. پسر چهلسالگى مىباشد (= قيافهاش همچون مرد چهلساله نشان مىدهد.). گويا چهرهاش ستارهی درخشان است.»[1]
2. هَرَوى: «به (امام) رضا ـ عليه السّلام. ـ عرض كردم: نشانهی قائم شما در هنگامى كه خروج مىكند، چيست؟ فرمود: “نشانهاش اين است كه سنّاً پير و در ظاهر، جوان است تا جايى كه نگاهكنندهی به او وى را چهلساله يا كمتر مىپندارد و همانا از نشانه(ها)ى او اين است كه با گذشتِ روزها و شبها پير نمىشود تا اين كه اجلش فرارسد.”»[2]
3. حضرت امام جعفر صادق ـ سلام اللّه تعالى عليه. ـ : «پدرم زره رسول خدا ـ صلّى الله عليه و اله و سلّم. ـ را پوشيد و آن بر زمين كشيده مىشد و من آن را پوشيدم و آن، اندازهی من نبود و آن براى قائم است؛ چنانكه براى رسول خدا ـ صلّى الله عليه و اله و سلّم. ـ بود.»[3]
4. حضرت امام رضا ـ سلام اللّه تعالى عليه. ـ : «قائم كسى است كه وقتى خروج مىكند، در سنّ پيران و منظر جوانان است (و) بدنى قوى دارد تا جايى كه اگر دستش را به سوى بزرگترين درختِ روى زمين دراز كند، آن را مىكَند و اگر در ميان كوهها فرياد بكشد، صخرههاى آنها مىشكنند.»[4]
1. حضرت امام رضا ـ سلام اللّه تعالى عليه. ـ : «المهدىّ اعلمُ النّاس و احلم النّاس و اتقى النّاس و اسخى النّاس و اشجع النّاس و اعبد النّاس؛ مهدى داناترينِ مردم و حليمترين مردم و پرهيزكارترين مردم و بخشندهترين مردم و شجاعترين مردم و عابدترين مردم است.»[5]
2. حضرت امام جعفر صادق ـ سلام اللّه تعالى عليه. ـ : «به خدا سوگند، لباسش جز خشن و غِذايش جز نان جو نيست.[6]»
پ. لباس؛
1. مفضّل بن عمر: «امام صادق ـ عليه السّلام. ـ پرسيد: “آيا مىدانى كه پيراهن يوسُف چه بود؟» عرض كردم: خير. فرمود: “ابراهيم هنگامى كه آتش برايش افروخته شد، جبرئيل با لباسى از لباسهاى بهشت، پيش او رفت و آن را به وى پوشاند و با آن هيچ گرمى و سردى، به او زيان نرسانيد و هنگامى كه مرگ ابراهيم رسيد، آن را در جلد دعايى گذاشت و به (بازوى) اسحاق آويخت و اسحاق آن را به (بازوى) يعقوب آويخت و هنگامى كه يوسف متولّد شد، (يعقوب) آن را به (بازوى) او آويخت و آن در بازويش بود تا حوادث زندگى او اتّفاق افتاد و هنگامى كه يوسف آن را در مصر از جلد بيرون آورد، يعقوب بوى آن را شنيد و آن، سخن خداوند والا است كه فرمود: «قال ابوهم انّى لاََجد ريحَ يوسُفَ لولا أن تفنّدونَ؛ پدرشان گفت: “اگر مرا به کمفهمی نسبت ندهید، من به راستی بوى يوسف را مىيابم.”»[7] و آن، همان پيراهنى است كه از بهشت فرود آمده است.”
عرض كردم: فِدايتان شَوم! اين پيراهن به چه كسى رسيد؟ فرمود: “به اهلش و هنگامى كه قائم ما خروج كند، آن همراه او است. هر پيغمبرى دانشى يا غير آن را به ارث گذاشته، آن به محمّد ـ صلّى الله عليه و اله و سلّم. ـ رسيده است.”»[8]
2. یعقوب بن شعيب: «امام صادق ـ عليه السّلام. ـ فرمود: “آيا پيراهنى را كه قائم در هنگام قيام بر تن دارد، به تو نشان ندهم؟” عرض كردم: چرا. (حضرت) صُندوقچهاى را خواست و آن را گشود و از آن، پيراهن كرباسى را بيرون آورد و آن را باز كرد و در آستين چپ آن، خون بود و فرمود: “اين، پيراهن رسول خدا ـ صلّى الله عليه و اله و سلّم. ـ است كه در روزى كه چهار دندان پيشين او را (در جنگ احد) شكستند، بر تن داشت و قائم در آن قيام مىكند.” من خون را بوسيدم و بر روى صورتم گذاشتم؛ سپس امام صادق ـ عليه السّلام. ـ آن را پيچيد و برداشت.»[9]
3. حضرت امام جعفر صادق ـ سلام اللّه تعالى عليه. ـ: «او خروج مىكند…؛ در حالى كه عِمامهاش سَحاب (عمامهی رسول اكرم صلّى الله عليه و اله و سلّم) است و زره رسول خدا را مىپوشد.»[10]
1. حضرت رسول اكرم ـ صلّى الله عليه و اله و سلّم. ـ: «اى على! هنگامى كه وقت خروج او برسد، برايش شمشيرى است كه شمشيرش به او ندا مىدهد: “اى ولىّ خدا! برخيز و دشمنان خدا را بكُش.”»[11]
2. حضرت امام جعفر صادق ـ سلام اللّه تعالى عليه. ـ: «او خروج مىكند؛… در حالى كه شمشير رسول خدا ـ صلّى الله عليه و اله و سلّم. ـ : ذوالفِقار، با او است.»[12]
حضرت امام جعفر صادق ـ سلام اللّه تعالى عليه. ـ: «اگر قائم ما قيام كند، دشمنان ما را به وسيلهی چهرهشان مىشناسد.»[13]
1. سخنگفتن پرنده؛
حضرت اميرالمؤمنين، امام على ـ سلام اللّه تعالى عليه. ـ : «پسرعموى او (= حضرت مهدى عليه السّلام)، حسنى، با 12/000 نفر رزمنده به وى مىرسد و او (= حسنى) مىگويد: “اى پسرعمو! من به اين لشكر از تو سزاوارترم. من پسر حسن هستم و من مهدىام (= سزاوارتر براى رهبرى هستم).” مهدى مىگويد: “(نَه؛) بلكه من مهدى هستم.” حسنى مىگويد: “آيا براى تو نشانهاى هست تا با تو بيعت كنيم؟” مهدى به پرندهاى اشاره مىكند و آن بر دستش مىافتد و با قدرت خدا سخن مىگويد و براى او به امامت گُواهى مىدهد و چوبى (خشک) را در زمين فرومىبرد و آن، سبز مىشود و برگ مىدهد و حسنى به او مىگويد: “اى پسرعمو! آن (= مهدويّت يا لشكر) براى تو است.” و لشكرش را به او تسليم مىكند و فرمانده نيروى مقدّمش مىشود.»[14]
2 ـ 4. طىّالارض، نداشتن سايه و سايهافكندن ابر ويژه بر او؛
1. حضرت امام رضا ـ سلام اللّه تعالى عليه. ـ: «او كسى است كه زمين برايش پيچيده مىشود و برايش سايهاى نيست.»[15]
2. حضرت امام جعفر صادق ـ سلام اللّه تعالى عليه. ـ: «در آخِرالزّمان ظهور مىكند؛ در حالى كه بر سرش ابرى است كه بر او از خورشيد، سايه مىاندازد و هر جا او برود، آن با او مىچرخد و با صداى شيوا ندا مىدهد: “اين مهدى است.”»[16]
5. سواربودن بر ابر رعد و برق؛
حضرت امام محمّد باقر ـ سلام اللّه تعالى عليه. ـ: «ذوالقرنين مخيّر شد كه يكى از دو ابر را برگزيند و او (ابر) رام را برگزيد و (ابر) سخت براى صاحب شما ذخيره شد.» راوى پرسيد: «(ابر) سخت چيست؟» فرمود: «ابرى كه در آن، رعد و صاعقه يا برق است و صاحب شما به آن سوار مىشود. همانا او سوار ابر خواهد شد و در اسباب خواهد رفت: اسباب آسمانهاى هفتگانه و زمينهاى هفتگانه كه پنج تا (از آنها) آباد و دو تا ويران هستند.»[17]
6 ـ 9. وجودبخشيدن، شِفادادن، زندهكردن و ميراندن؛
حضرت اميرالمؤمنين، امام على ـ سلام اللّه تعالى عليه. ـ : «او معجزات، آشكار مىكند… (و) به چيزى مىگويد: “باش.” و آن چيز به اذن خدا به وجود مىآيد (= چيزهايى را از نيستى به وجود مىآورد) و بيمارِ دچار خوره و بيمارِ دچار پيسى را شِفا مىدهد و مردهها را زنده مىكند و زندگان را مىميراند.»[18]
10. درآوردن چشمههاى آب از زمين در ميان راه مكّه تا نجف به وسيلهی سنگ حضرت موسى ـ عليه السّلام. ـ و سير و سيراب شدن لشكرش با آن[19]؛
11. عبور لشكرش از آب[20]؛
12. استفاده از عصاى موسى براى بلعيدن جادوها و…[21]؛
13. فروريختن ديوارها با تكبير و تهليل خودش و نيز تكبير لشكرش و خشكشدن خليج نزديک قسطنطنيّه و پاشيدن شهر روميّه[22]؛
14. انجامدادن همهی معجزات پيامبران و جانشينان آنان ـ سلام اللّه تعالى عليهم. ـ براى اتمام حجّت بر دشمنان[23]؛
15. كندشدن حرَكت زمان با مكث فلک (منظومه)[24].
پینوشتها:
[1] قال عمران بن الحصين: «صِف لنا يا رسول اللّه! هذا الرّجل و ما حاله.»، فقال النّبىّ: «انّه من ولدى، كأنّه من رجال بنىاسرائيل، يخرج عند جهد من امّتى و بلاءٍ، عربىّ اللّون، ابن اربعين سَنةً، كأنّ وجهه كوكب درّىّ.» (ملاحم، ص 142؛ برگرفته از: ص 97).
[2] عن الهروىّ قال: «قلت للرّضا ـ عليه السّلام. ـ: ما علامة القائم منكم اذا خرج؟ قال: “علامته أن يكون شيخَ السّنّ شابَّ المنظر؛ حتّى أنّ النّاظر اليه لَيحسبه ابن اربعين سَنةً او دونها، و انّ من علامته أن لايهرم بمرور الأيّام و اللّيالى عليه؛ حتّى يأتى اجله.”» (كمالالدّين، ج 2، ص 652؛ اعلامالورى، ص 435؛ و خرائج، ج 3، ص 1170؛ برگرفته از: ص 98 و 99).
[3] «انّ ابى لبس درع رسول اللّه ـ صلّى الله عليه و اله و سلّم. ـ، فكانت تسحب على الأرض، و انّى لبستها، فكانت و كانت، انّها تكون من القائم؛ كما كانت من رسول اللّه ـ صلّى الله عليه و اله و سلّم. ـ … .» (بصائرالدّرجات، ج 4، ص 188؛ اثباتالهداة، ج 3، ص 440 و 520؛ و بحارالأنوار، ج 52، ص 319؛ برگرفته از: ص 99).
[4] «انّ القائم هو الّذى اذا خرج كان فى سنّ الشّيوخ و منظر الشّباب، قويّا فى بدنه؛ حتّى لو مَدَّ يدَه الى اعظم شجرة على وجه الأرض لَقلعها، و لو صاح بين الجبال لَتدكدكتْ صخورها.» (كمالالدّين، ج 2، ص 48؛ اعلامالورى، ص 407؛ كشفالغمّة، ج 3، ص 314؛ الصّراط المستقيم، ج 2، ص 229؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 322؛ وافى، ج 2، ص 113؛ و اثباتالهداة، ج 3، ص 478؛ برگرفته از: ص 100).
[5] ينابيعالمودّة، ص 401؛ اثباتالهداة، ج 3، ص 537؛ و احقاقالحقّ، ج 13، ص 367؛ برگرفته از: ص 100.
[6] «ما يستعجلون بخروج القائم؟! فو اللّه ما لباسه الاّ الغليظ، و لا طعامه الاّ الجشب، و ما هو الاّ السّيف، و الموت تحت ظلّ السّيف.» (غيبة، نعمانى، ص 233 و 234، با كمى تفاوت و بحارالأنوار، ج 52، ص 354؛ برگرفته از: ص 101).
[7] يوسف، 94.
[8] عن المفضّل بن عمر عن ابىعبداللّه ـ عليه السّلام. ـ قال: «سمعته يقول: “أ تدرى ما كان قميصُ يوسف عليه السّلام؟”» قال: «قلت: لا. قال: “انّ ابراهيم ـ عليه السّلام. ـ لمّا اُوقدتْ له النّار اتاه جبرئيل ـ عليه السّلام. ـ بثوب من ثياب الجنّة، فألبسه ايّاه، فلميضرّه معها حرّ و لا برد، فلمّا حضر ابراهيمَ الموت جعَله فى تميمة و علّقه على اسحاق، و علّقه اسحاق على يعقوب، فلمّا وُلد يوسف علّقه عليه، و كان فى عضده؛ حتّى كان من امره ما كان، فلمّا اخرجه يوسف بمصر من التمّمية وجد يعقوب ـ عليه السّلام. ـ ريحَه، و هو قوله ـ تعالى. ـ عنه: «قال ابوهم انّى لأجد ريح يوسفَ لولا أن تفنّدون»، فهو ذلک القميص الّذى اُنزل من الجنّة.” قلت: جُعلت فِداک! فإلى من صار هذا القميص؟ قال: “الى اهله، و مع قائمنا اذا خرج.”، ثمّ قال: “كلّ نبىّ ورّث علماً او غيرَه فقد انتهى الى محمّد. صلّى الله عليه و اله و سلّم.”» (كافى، ج 1، ص 232؛ كمالالدّين، ج 2، ص 674؛ و بحارالأنوار، ج 52، ص 327؛ برگرفته از: ص 103).
[9] عن يعقوب بن شعيب عن ابىعبداللّه ـ عليه السّلام. ـ أنّه قال: «أ لااُريک قميصَ القائم الّذى يقوم عليه؟»، فقلت: بلى. قال: «فدعا بقمطر، ففتحه، و اخرج منه قميص كرابيس، فنشره، فإذا فى كمّه الأيسر دم، فقال: “هذا قميص رسول اللّه ـ صلّى الله عليه و اله و سلّم. ـ الّذى عليه يوم ضُربت رباعيّته، و فيه يقوم القائم.”، فقبلتُ الدّم، و وضعتُه على وجهى، ثمّ طوّاه ابوعبداللّه ـ عليه السّلام. ـ و رفعه.» (غيبة، نعمانى، ص 243؛ اثباتالهداة، ج 3، ص 542؛ حليةالأبرار، ج 2، ص 575؛ و بحارالأنوار، ج 52، ص 355؛ برگرفته از: ص 102).
[10] «انّه يخرج…؛ و عمامته السّحاب و درع رسول اللّه السّابغة.» (غيبة، نعمانى، ص 308 و بحارالأنوار، ج 52، ص 223؛ برگرفته از: ص 104).
[11] قال رسول اللّه ـ صلّى الله عليه و اله و سلّم. ـ: «يا علىّ! انّ قائمنا اذا خرج… فإذا حان وقتُ خروجه يكون له سيف، ناداه السّيف: “قم يا ولىّ اللّه!، فاقتل اعداء اللّه.”» (كفايةالأثر، ص 263؛ بحارالأنوار، ج 36، ص 409؛ عوالمالعلوم، ج 15، بخش 3، ص 269؛ و اثباتالهداة، ج 3، ص 563؛ برگرفته از: ص 103).
[12] «انّه يخرج… و سيف رسول اللّه ـ صلّى الله عليه و اله و سلّم. ـ ذو الفِقار.» (غيبة، نعمانى، ص 308 و بحارالأنوار، ج 52، ص 223؛ برگرفته از: ص 104).
[13] «لو قد قام قائمنا يعرف اعدائنا بسيماهم.» (احقاقالحقّ، ج 13، ص 357؛ برگرفته از: ص 104) احاديث ديگرى در اين باره در صفحات 104 و 105 كتاب وجود دارد.
[14] «و يلحقه هناک ابن عمّه الحسنىّ فى اثنى عشر الفَ فارس، فيقول: “يا ابن عمّ! انا احقّ بهذا الجيش منک. انا ابن الحسن، و انا المهدىّ.”، فيقول المهدىّ ـ عليه السّلام. ـ: “بل انا المهدىّ.”، فيقول الحسنىّ: “هل لک من اية، فنبايعك؟”، فيؤمى المهدىّ ـ عليه السّلام. ـ الى الطّير، فتسقط على يده، فينطق بقدرة اللّه، و يشهد له بالإمامة، و يغرس قضيباً فى بقعة من الأرض، فيخضرّ و يورق، فيقول له الحسنىّ: “يا ابن عمّ! هى لک.”، و يسلّم اليه جيشه، و يكون على مقدّمته.» (عقدالدّرر، ص 97 و 138 و 138؛ القول المختصر، ص 19؛ و الشّيعة و الرّجعة، ج 1، ص 158؛ برگرفته از: ص 107).
[15] «هو الّذى تطوى له الأرض، و لايكون له ظلّ.» (كمالالدّين، ص 372؛ كفايةالأثر، ص 323؛ اعلامالورى، ص 408؛ كشفالغمّة، ج 3، ص 314؛ فرائدالسّمطين، ج 2، ص 336؛ ينابيعالمودّة، ص 489؛ نورالثّقلين، ج 4، ص 47؛ و بحارالأنوار، ج 51، ص 157؛ برگرفته از: ص 109).
[16] «يظهر فى اخِر الزّمان؛ على رأسه غمامة، تظلّه من الشّمس، تدور معه حيثما دار، تنادى بصوت فصيح: “هذا المهدىّ.”» (تاريخ مواليد الأئمّة، ص ص 200؛ كشفالغمّة، ج 3، ص 265؛ صراطالمستقيم، ج 2، ص 260؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 240؛ اثباتالهداة، ج 3، ص 615؛ و كشفالأستار، ص 69؛ برگرفته از: ص 113).
[17] «أما انّ ذا القرنين قد خُيّر السّحابين، فاختار الذّلولَ، و ذُخر لصاحبكم الصّعب.» قال: «قلت: و ما الصّعب؟ قال: “ما كان من سحاب فيه رعد و صاعقة او برق، فصاحبكم يركبه. أما! انّه سيركب السّحاب، و يرقى فى الأسباب: اسباب السّماوات السّبع و الأرضين السّبع: خمسٌ عوامرُ و اثنتان خرابانِ.» (اختصاص، ص 199؛ بصائرالدّرجات، ص 409؛ و بحارالأنوار، ج 52، ص 321؛ برگرفته از: ص 109).
[18] «ثمّ بعد ذلک يقيم الرّايات، و يُظهِر المعجزات…، يقول للشّىء: “كن.”، فيكون بإذن اللّه، و يبرئ الأكمه و الأبرص، و يحيى الموتى، و يميت الأحياء.» (الشّيعة و الرّجعة، ج 1، ص 169؛ برگرفته از: ص 112).
[19] ر.ک: ص 107 و 108.
[20] ر.ک: ص 110 و 112.
[21] ر.ک: ص 113.
[22] ر.ک: ص 110 ـ 112.
[23] ر.ک: ص 113.
[24] ر.ک: ص 110.