دربارۀ حضرت زهرا (علیها السّلام): مرور «کوثر» و «تطهیر» و «نور» باید کرد (شعر)
بسم الله الرّحمان الرّحیم
شنیده میشود از آسمان صدایی که…
کشیده شعرْ مرا باز هم به جایی که…
نبود هیچ کسی، جز خدا، خدایی که…
نوشت نام تو را، نام آشنایی که…
پس از نوشتن آن، آسمان تبسّم کرد
و از شنیدنش افلاک، دست و پا گم کرد
نوشت «فاطمه»، شاعرْ زبانش اَلکَن شد
نوشت «فاطمه»، هفت آسمان، مزیّن شد
نوشت «فاطمه»، تکلیف نور، روشن شد
دلیل خلق زمین و زمان، معیّن شد
نوشت «فاطمه»، یعنی: خدا غزل گفته است
غزلْقصیدهی نابی که در اَزَل گفته است
نوشت: فاطمه تعریف دیگری دارد
ز درک خاک، مقام فراتری دارد
خوشا به حال پیمبر! چه مادری دارد!
درون خانه، بهشت معطّری دارد
پدر همیشه کَنارت حضور گرمی داشت
برای وصف تو، از عرش، واژه بر می داشت
چراکه روی زمین، واژهی وَزینی نیست
و شأن وصف تو اوصافِ اینچنینی نیست
و جای صحبت این شاعر زمینی نیست
و شعرگفتن ما غیر شرمگینی نیست
خدا فراتر از این واژهها کشیده تو را
گُمان کنم که تو را، اصلاً آفریده تو را –
که گِرد چادر تو آسمان طواف کند
و زیر سایهی آن، کعبه اعتکاف کند
مَلَک ببیند و آنگاه اعتراف کند
که این شُکوه، جهان را پر از عفاف کند
کتاب زندگیات را مرور باید کرد
مرور «کوثر» و «تطهیر» و «نور» باید کرد
در آن زمان که دل از روزگار، دلخور بود
و وصف مردمش «اَلهاکُمُ التَّکاثُر» بود
درون خانهی تو نان فقر، آجر بود
شبیه شِعب ابیطالب از خدا پُر بود
بهشتِ عالَم بالا برایت آماده است
حصیر خانهی مولا به پایت افتاده است
به حکم عشق بِنا شد در آسمان علی
علی از آنِ تو باشد، تو هم از آنِ علی
چه عاشقانه همهْعمر، مهرْبان علی!
به نان خشک علی ساختی به جان علی
از آسمان نگاهت ستاره میخواهم
اگر اجازه دهی، با اشاره میخواهم ـ
به یاد آن دلِ از شهرْ خسته بنویسم
کَنار شعر، دو رَکعت نِشسته بنویسم
شکسته آمدهام تا شکسته بنویسم
و پیش چشم تو با دستِ بسته بنویسم
به شعرِ از نفس افتاده، جان تازه بده
و مادری کن و این بار هم اجازه بده ـ
به افتخار بگوییم: از تبار توایم
هنوز هم که هنوز است، بیقرار توایم
اگرچه ما، همه، در حسرت مزار توایم
کَنار حضرت معصومه در کنار توایم
فضای سینه، پر از عشق بیکرانهی تو است
«کَرَم نما و فرود آ، که خانه، خانهی تو است»
از: حمیدرضا برقعی
ماهنامهی طنین قم، سال چهارم، شمارهی 26، اردیبهشت 1391، ص 3