باز و بسته شدن انگشت ها؛ دلیل وجودداشتن خدا

شاخه‏ هاى درختان، بيش‏ تر، يكنواخت مى‏ باشند و باز و بسته نمى‏ شوند؛ ولى انگشتان ما جمع مى‏ شوند و باز و بسته مى‏ گردند.

     چرا؟ چون هر انگشتى داراى چند بند مى‏ باشد.

     آيا اگر انگشتان ما مانند شاخه‏ هاى درختان بود و باز و بسته نمى‏ شد، چه مى‏ شد؟ چيزى نمى‏ شد! آسايش زندگى انسان از ميان مى‏ رفت [و] دانش از ميان مى‏ رفت؛ يعنى: دانش پيدا نمى‏ شد؛ چون كسى قادر بر نوشتن نبود.

     چرا شاخه‏ هاى درختان باز و بسته نمى‏ شوند؟ چون درخت بِدان احتياجى ندارد.

     چرا انگشت‏ هاى انسان باز و بسته مى‏ شوند؟ چون انسان بِدان [= به آن] احتياج دارد.


آيا مادّه‏ ی فاقد عقل [و] فاقد شعور مى‏ تواند به نياز انسان و به بى‏ نيازى درختان پى بَرَد تا بند انگشتان را به انسان بدهد و شاخه‏ هاى درختان را بدون بند بسازد؟ هرگز.

     آيا تصادف مى‏ تواند چنين پديده‏ اى منظّم و هميشگى [را] در همه‏ ی افرادِ انسان‏ ها به وجود بياورد و سلسله‏ ی درختان را براى هميشه از آن محروم كند؟ هرگز.

     انگشت انسان را چنين آفريدن و شاخه‏ هاى درختان را چنان، نشانه‏ ی آفريدگارى دانا، توانا [و] حكيم مى‏ باشد.

نشانه هایی از او، ص 23

نوشته‌های مشابه:

دکمه بازگشت به بالا