مجموعه‌اشعار دربارۀ رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله)

بسم الله الرّحمان الرّحیم

کتاب «باغستان بِنیسی» مجموعۀ اشعار چندجلدی حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ است که متأسّفانه هنوز چاپ نشده است.

     بخشی از این کتاب، «دریای مهرْبانی» نام دارد و شامل اشعار ایشان دربارۀ حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم. ـ است که برخی از آن‌ها به شما تقدیم می‌شود.


آفرينش پيامبر (صلّى‏ اللّه‏ عليه‏ و آله و سلّم)

دمادم سرايم ز دلْ اين سرود:
ز من بر نبىّ و بر آلش درود

ستوده است او را خدا بارها
به قرآنْ «محمّد»، به توراتْ «مود»

نبود آفرينش، اگر او نبود
به بودش بوَد بسته دنياى نبود

خدا بود و وصف خداوندى‏‌اش
صفاتش عيان و نِهان از شهود

وجودش چو گنجى نِهان در الست
و بر جلوه‌ی خويش مشتاق بود

كه امرش به خِلقت تعلّق گرفت
مگر نور خود را كند وانمود

وجودى كه ممكن بوَد رؤيتش
وجودى كه باشد وِرا بس حدود

رسد نور او بر دگر ممكنات
فرود آيد و پس نمايد صعود

از امر خدا بود و از فيض «كُن»
كه چشم محمّد به رحمت گشود

«تَبارَک» بر او گفت جا‌ن‏‌آفرين
به قرآن، خدا حُسن او را ستود

بگفتا كه لولاک، عالَم نبود
ز نورت جهان را درآرَم ز جود

خدا بود و، او بود در حال نور
به شكرانه‏‌اش در ركوع و سجود

از او شد جدا چارده نور پاک
فرستاد بر شأن آنان درود

هر آن كس كه گويد بر آنان سلام
شود رستگار و رسد بر سعود

«بِنيسى»! درودى برايش فرست
شَوى در خور لطف حىّ ودود


نقطه‌ی خال

قسم بر نقطه‌ی خال محمّد
قسم بر نور و افعال محمّد

قسم بر آن مقامات نُبوّت
كه شاهد شد بر اِجلال محمّد

قسم بر آن كتاب آسمانى
كه در آن هست اقوال محمّد

قسم بر آن قِصارات پياپى
كه بر جمع است ارسال محمّد

قسم بر آن عبادات شبانه
كه زيبا بود اعمال محمّد

قسم بر ليلة‏الاِسراء و قُربش
شبى كه بود ز افضال محمّد

قسم بر وعده‏‌گاه دوست با او
چه نيكو بود ايصال محمّد!

قسم بر شوق شيْدايانِ هستى
كه دل بستند بر خال محمّد

قسم بر اين قسم‏‌هايى كه گفتم
منم دلداده‌ی آل محمّد

«بِنيسى» هستم و بر عشق، پابند
كه بر دل‏‌ها است اِنزال محمّد


مقام محمود

اى محمّد؛ پيمبر زيبا؛
اى كه دلداده‌ی تو شد دنيا!

از ميان تمام مخلوقات
به بزرگى، تو را ستوده خدا

به تو داده مقام محمودش
ذات عزّت ز تو گرفته ضيا

در اذان و اقامه، نامت هست
تا فتد عشق تو برِ دل‏‌ها

دين و اخلاق با تو شد كامل
كه به خوى تو شد جهانْ شيْدا

مظهر شرع و عقل و عرفانى
اى «بِنيسى»! محمّد است بيتا


پيشواى پيشوايان

محمّد، پيشواى پيشوايان،
ستود او را خداى پاک و منّان

به فضلش اين بس است از سوى اللّه
كه نازل شد بر او آيات قرآن

تمام انبيا بر او طفيلى
تمام عارفان را او است سلطان

محمّد، مصطفاى ذات حق شد
هدايت را به دستش داد يزدان

هر آن كس كه رَود اَندَر پىِ او
دو گيتى مى‏‌شود خوشحال و خندان

خدايا! حُرمت آن نورِ هستى
«بِنيسى» را منوّر كن به ايمان


درياى نور

پسنديده خدا از كائناتش
محمّد را كه دريايى است از نور

ز نور حق جدا گشته است نورش
تمام نورها از او است مَجدور

هر آن كس كه فرستد بر پيمبر
درود خويشتن را طبق مأثور

شود هر مشكلش آسان به دنيا
كند او را خداى نورْ مأجور

عزيزانم! سلام ما به احمد
به سان دسته‏‌گل باشد به ناطور

«بِنيسى»! بود شعرت پُر ز گوهر
خدايا! كن وِرا از مِهرْ مَبرور


صلوات

«بِنيسى»! تو بگو بر اهل ايمان:
«چنين فرموده است ايزَد به قرآن

كه هم يزدان و هم خيل ملائک
يُصَلُّونَ عَلَى النَّبى فراوان

سپس داده است فرمانْ حضرت حق:
درودش را بگوييد اهل ايمان!

به وحيى كه بر او يَزدان فرستاد
شما تسليم باشيد از دل و جان»


مظهر ايمان

حقّ است اين كه مظهر ايمان، محمّد است
در كائنات، سلسله‏‌جنبان، محمّد است

گر چشم دل به مصحف يزدان گشوده‏‌اى
دانى به حق كه حامل قرآن، محمّد است

عارف كجا و دكّه بى‏‌نور مدّعى؟
روح سلوک و معنى عرفان، محمّد است

معيار كائنات، عيار محمّدى است
ما را چه غم به حشر؟ كه ميزان، محمّد است

درد تو را ولاى محمّد دوا بوَد
از درد خود منال كه درمان، محمّد است

اى ذرّه! بال شوق گشا سوى آسمان
پرواز كن كه مِهر درخشان، محمّد است

سلمان بوَد امير سليمان به شهر عشق
امّا امير كشور سلمان، محمّد است

اين شعر خوش ز طبع «بِنيسى» است، گوش دار
سلطان عقل و معرفت و جان، محمّد است


اسماء احمد (صلّی الله علیه و اله و سلّم)

اَلا! اى دوستدار آل احمد!
بيا، بشنو ز من نام محمّد

اسامى را برايت نظم كردم
يكى از ده، ده از صد نام امجد:

محمّد، احمد و محمود و حامد
احيد و منحيا، ماحىّ و ماجد

شهيد و شارع و مشهود و شاهد
قوىّ و قثّم و مقفىّ و قائد

حفىّ و مجتبى، حمآ و طسآ
مؤدّ و مصطفى، طه و يس

متين و مقتصد، مدعوّ و معلوم
مفوّض، مرتضى، ممدوح و مظلوم

قليط و طاب‌طاب و نون و حائل
ضحوک و ويلواح و نور و قائل

امين و صادق و منصور و ناصر
رشيد و راشد و آمر وَ حاشر

شفيع و شافع و مرآت و مرحوم
جواد و رحمت و محموى و معصوم

سراج و سيّد و طيّب وَ طاهر
عزيز و اوّل و آخِر وَ ظاهر

مطيع و منّنى، مأمون، محرّم
مجيب و مفتح و مهد و مكرّم

نبىّ و مرسل و مصباح و امّى
بشير است و نذير و نضر و سُمّى

مضرّى، هاشمى، هادى، ترازى
قريشى، ابطحى، شافى، حجازى

صفیّ‌اللّه، نجیّ‌الله و عادل
حبیب‌الله، کلیم‌الله و كامل

مذكّر وَ مطهّر وَ مبشّر
مصدّق وَ مزمّل وَ مدثّر

به پايان گويم اين حرف مجدّد:
هزار و يک بوَد اسماء احمد

بگويد «داستانى» هر شب و روز
كه بادا رحمت حق بر محمّد


مبعث نور

امروز آمد جبرئيل
از سوى آن ربّ جَليل (1)

گفتا: «محمّد؛ اى رسول!
خوان آيه‏‌هايى را جَميل (2)

با نام حقْ جُنبان لبت
با عشق و شادى اى خَليل! (3)

شُكر خدا آور به‌جا
از حقّ خود گشتى نَبيل (4)

* * *

برخوان به نام ربّ خود
كانسان بياورد از عَلَق (5)

آرى، به دنيا او بوَد
ربّ‏‌الفَلَق، ربّ‏‌الشَّفَق (6)

برخوان كه او اكرم بوَد
از ماسُِوا و ماخَلَق (7)

خالق بوَد بر كائِنات
از او خَرَق، از او غَسَق (8)

* * *

اى خاتَم پيغمبران؛
اى صاحب حِلّ و حرم! (9)

برگو كه بر انسان، خدا
آموخت دانشْ بيش‌وكم (10)

برگو به قوم و امّتت
كز امر حق، پيغمبرم» (11)

بر «داستانى» او نبى است
رحمت به روحش دَم‏‌به‏‌دَم (12)

۱) رب: پروردگار، پرورش‌دهنده. جَلیل: باشُکوه.
۲) خوان: بخوان. جَمیل: نیکو، زیبا.
۳) جُنبان: بجنبان، حرَکت بده. خَلیل: دوست راستین.
۴) حق: از نام‌های خداوند والا (جلّ جلاله). نَبیل: گرامی، بلندمرتبه.
۵) کانسان: که انسان. عَلَق: خونِ بسته‌شده.
۶) فَلَق: سپیده‌دم، سحرگاه. شَفَق: سرخی افق پس از غروب آفتاب.
۷) برخوان: بخوان. اکرم: گرامی‌تر. ماسُِوا: آنچه غیر از خداوند والا ـ جلّ جلاله. ـ است. ماخَلَق: آنچه خدا آفرید، آفریدگان.
۸) خالِق: آفریننده. کائِنات: هستی‌ها، آفریدگان. خَرَق: جمع خِرقه، لباس‌ها، بدن‌ها. غَسَق: تاریک‌شدن شب.
۹) خاتَم: انگشتر، پایان. حِل و حرم: کعبۀ مقدّسه و اطراف آن.
۱۰) برگو: بگو. بیش‌وکم: کم‌وزیاد.
۱۱) کز: از. امر: دستور.
۱۲) نَبی: پیامبر. دَم‌به‌دَم: لحظه‌به‌لحظه.


لولاک

يزدان كه اين جهان را با حكمت آفريده
در شأن تو بفرمود: «لَوْلاکْ يا محمّد!»

با اين كلام زيبا لطفش بيان نَموده
كز بهرت آفريدم افلاک يا محمّد!

* * *

اى خاتم پيغمبران؛
اى پادشاه اِنس و جان؛
اى قاسم نار و جِنان!
خوش آمدى بر اين جهان

در هفده ماه ربيع گويم تو را: «خوش آمدى»

اى مظهر اسرار حق؛
اى رونق بازار حق!
ظاهر ز تو آثار حق
خوش بر تو اى انوار حق!

در هفده ماه ربيع گويم تو را: «خوش آمدى»

اى صاحب تاج شرف؛
اى بر همه دُرْها صدف!
در باطنى گرچه سَلَف
در ظاهرى امّا خَلَف

در هفده ماه ربيع گويم تو را: «خوش آمدى»

اى نورت اوّلْ ما خَلَق!
از نور حق گشتى تو شَق
عالَم براى تو حَدَق
نام تو شد زيب ورق

در هفده ماه ربيع گويم تو را: «خوش آمدى»

اى تو سبب بر كائنات؛
اى هادى جمع هُدات؛
اى راه تو راه نَجات!
تو علّتى بر ممكنات

در هفده ماه ربيع گويم تو را: «خوش آمدى»

اى رهبر كلّ سُبُل؛
اى پادشاه جزء و كل!
در ظاهرى ختم رُسُل
از تو شكوفا گشته گل

در هفده ماه ربيع گويم تو را: «خوش آمدى»

يا رحمةً للعالَمين؛
اى شيعه را يار و مُعين!
حالِ «بِنيسى» را ببين
او را نخواه اى گل! غمين

در هفده ماه ربيع گويم تو را: «خوش آمدى»


خَلق و خُلق گل

چه گویم من ز خوی و خَلقت ای گل!؟
تو هستى به‏‌ترينِ خِلقت اى گل!

تو را خالق، ستوده نازنينا!
به قرآن كرده از تو صحبت اى گل!

نشانى از خدا بر بندگانش
از اللّه الرّحيمى رحمت اى گل!

هزاران نام زيبا بر تو گفتند
به هر نامِ نكويى زينت اى گل!

تويى زيباتر از دنياى امكان
همه، مبهوت از اين طَلعت اى گل!

بزرگى، قامتت را برگرفته
گرفته هستى از تو حِشمت اى گل!

تو هستى خلق اوّل، كه خداوند
عنايت كرده بر تو حكمت اى گل!

به تو «گل» گفتم، امّا آن خطا بود
كه گل از تو گرفته نكهت اى گل!

چگونه آورم وصف تو بر لب؟
كه عاجز هستم از اين فكرت اى گل!

محمّد، احمد و محمود هستى
تويى پيغمبرِ اين امّت اى گل!

«بِنيسى» را رهان از چنگ محنت
به جنّت‏‌رفتنش دِه رخصت اى گل!


ماجَرای نُبوّت

امشب اَفلاک، نورباران شد
مبعث خاتم رسولان شد (1)

گفت جَِبریل: «خوان به نام خدا
خلق کرد آنچه را که انسان شد» (2)

خوانْد احمد، پِیَمبَر مُرسَل،
آیۀ «اِقرَأ بِاسم» و، قرآن شد (3)

چون‌که وحی از امین گرفت امین
دید قلبش حکیم و فَرزان شد (4)

راه افتاد سوی خانۀ خود
هستی از نور او درخشان شد (5)

ماه و خورشید و آسمان و زمین
بر رسولیْش گرمِ اِذعان شد (6)

ماجَرای نُبوّتش را گفت
زین بِشارت، خدیجه، شادان شد (7)

گفت بانو به برترین مُرسَل:
«سخن تو کَلام یَزدان شد (8)

سال‌ها انتظار بود مرا
آنچه می‌خواستم، در امکان شد» (9)

همسر او است بانوی اوّل
که مسلمان و ز اهل ایمان شد (10)

جان و مالش فِدای احمد کرد
پیش حق در شُمار نیکان شد (11)

اوّلین مؤمن است حیدر پاک
آن که مولای ما و سلمان شد

«داستانی» همیشه می‌نازد
به علی، آن که شاه مردان شد

1) اَفلاک: آسمان‌ها. مبعث: زمان بعثت و برانگیخته‌شدن به پیامبری.
2) جَِبریل: جبرائیل که از بزرگ ترین فرشتگان است. خوان: بخوان. این بیت، اشاره به نُخستین آیاتِ نازل‌شده، یعنی: آیات آغازین سورۀ مبارکۀ علق، است: «اِقرَأ بِاسمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ × خلَقَ الاِنسانَ مِن عَلَقٍ؛ بخوان به نام پروردگارت که آفرید؛ انسان را از خونِ بسته‌شده آفرید.»
3) پِیَمبَر: پیامبر. مُرسَل: فرستاده‌شده [از سوی خدا]، پیام‌آور.
4) امین: امانتدار. مقصود از «امین» نُخست، جبرئیل و مقصود از «امین» دوم، حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم. ـ است. حکیم و فَرزان: دانا، فرزانه.
5) هستی: جهان. درخشان: روشن، روشنی‌دهنده.
6) رسولیْش: پیامبری‌اش. اِذعان: تصدیق.
7) زین: از این. بِشارت: خبر خوش. شادان: شاد، خوشحال.
8) کَلام یَزدان: سخن خدا.
9) در امکان: ممکن، دست‌یافتنی.
10) ز: از.
11) حق: از نام‌های خداوند والا (جلّ جلاله). در شُمار: جزو.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نوشته‌های مشابه:

دکمه بازگشت به بالا