شادی ها و تفریح های حلال و زیبا

بسم الله الرّحمان الرّحیم

نامه‏ ای در باره‏ ی تفریح‏ ها و شادابی‏ های یک شیعه به دوستی بس عزیز که با مطالعه‏ ی این نامه و شنیدن گفتارهایم در این زمینه، نگاهش به زندگی عِوض شد و اکنون یک طلبه است؛ مبلّغی کوشا و فعّال!


به نام آن که عالَم هست از او شاد
به شادى مى‏ کند هر چیز از او یاد (1)

دوست دردآشنا و مهرْبانم!

     سلام. امیدوارم که هنوز در زورق مَحبّت نشسته باشى و تا جزیره‏ ی دل پارو بزنى.

روح پدرم شاد که مى‏ گفت به استاد:
«فرزند مرا هیچ میاموز، مگر عشق»!

     عزیز من! زندگى، آن‏ قدر هم نازیبا نیست. اگر کمى پلک‏ هایت را باز کنى، مى‏ بینى که «زیبایى»هاى بیکران، کرانه‏ هاى هستى‏ ات را فراگرفته و «خوشبختى»هاى فراوان، تو را به «انتظار» نشسته‏ اند؛ همان‏ گونه که قرآن کریم، این کتابِ سراسر نور و دانش، مى‏ فرماید: «و اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لاتُحْصُوها؛ و اگر نعمت خدا را شماره کنید، نمى‏ توانید آن را به شُمار درآورید.» (2)

     آرى؛ اکنون تو مالک هزاران طراوت هستى: جوانى، زیبایى، سلامت، اندیشه‏ هاى «بى‏ غبار»، دیندارى، خانواده‏ ی مؤمن، دوستان هیأتى، نگاه‏ هاى «پاک» به زندگى، «شور مهرْبانى»، فروغ «امید»، صمیمیّت رنگ‏ نخورده، و… .

     البتّه هیچ رحمتى بى‏ زحمت و هیچ نعمتى بدون نقمت نیست؛ همچنانکه لئوبوسکالیا، نویسنده ی ایتالیایى، گفته است:

روزى که متولّد مى‏ شویم،
دنیا با تمام غم‏ ها و شادى‏ هایش به ما هدیّه مى‏ شود.
روبان را باز کنید. سر جعبه را بگشایید.
این جعبه، پُر از عشق، شادى، درد، اشک، و معجزه است… .
این‏ ها همان «زندگى» است.

     لذا جا دارد که گلایه کنى؛ از بیوفایى‏ هاى روزگار، ناهمگونى خویشان و آشنایان، کمبود نیروهاى معنوى و مَحبّتى، کوچ پرستوهاى همدلى و همراهى، «کودکانه زندگى‏ کردن انسان‏ ها»، کمرنگ‏ شدن ارزش‏ هاى ایمانى و عرفانى، شخصیّت‏ شکنى «آدم‏ هاى زمینى»، سردى چهره‏ هاى خشک و بى‏ روح، و… .

مى‏ توان آیا غم یک مرد را ترسیم کرد؟
نقشه‏ ی جغرافیاى درد را ترسیم کرد؟
مى‏ توان آیا به روى بوم پُرنقش بهار
وسعت اندوه برگ زرد را ترسیم کرد؟
مى‏ توان آیا به گِرد کودکى گم‏ کرده راه‏
«ازدحام مردم بی درد» را ترسیم کرد؟
مى‏ توان با دیدن دستانِ سرشار از تهى‏
سایه‏ ی رنج دل یک مرد را ترسیم کرد؟ (3)

     چقدر کم هستند جوانان حقیقت‏ جویى که از این زمانه‏ ی بلا و تهاجم زجر مى‏ کشند و پیوسته مى‏ کوشند که هم خودشان و هم جامعه‏ ی اسلامى‏ شان را «تعالى» بخشند! چقدر اینان خوشبختند؛ کسانى که دلشان را با رنگ غم آغشته، تا ازدحام سکوت پیش رفته و با خویشتنِ خویش، چنین به مناجات نشسته‏ اند:

بارها در زیر شرار آفتاب سوزانِ الحاح، شیشه‏ هایى از عِطر عرق را لبالب ساخته‏ ام و در مسیر ماهتاب، تا وادى طلوع، جارى بوده‏ ام. کجایند پنجره‏ هاى دردها که روزگارى مرا به سجود مى‏ کشانیدند و همدم غنچه‏ ام کرده بودند؟ کجا است گذار «لاله‏ شدن»؟ کجا است موج‏ هاى درون‏ خیزى که فوج نزول جنون را به من مى‏ آموختند و دریاى بى‏ پایابِ هستى را نشانم مى‏ دادند؟ (4)

     مذهب انسان‏ ساز و همه‏ جانبه‏ ی تشیّع، در زیر پاى ورقه‏ ی زندگانى انسان‏ ها، شادى‏ هاى رنگارنگى را امضا کرده و به آنان «سفارش» نَموده است که از لَذّت‏ هاى حلال بهره ببرند؛ از ورزش‏ هاى مفیدى چون پیاده‏ روى و کوهنوردى و شنا، مطالعه‏ ی کتاب‏هاى زندگى‏ ساز شادابى‏ زا، گفتگوهاى صمیمانه و دوستانه، شوخى‏ هاى همرنگ با شخصیّت دینى، گلگشت در دامان طبیعت و صحرا، سفر به مناطق دور و نزدیک، تماشاى زیبایى‏ ها و سبزه و آب، ارتباط با نورانیّت چهره‏ هاى خدایى، دوست‏ داشتن آفریده‏ هاى خدا «برای او»، خنده‏ ها و تبسّم‏ هاى شرقى، پوشیدن جامه‏ هاى روشن و متنوّع، استعمال بوى خوش، حضور در مجالس شادى اسلامى، و ده‏ ها تفریح دیگر.

     انسان مؤمن، همان‏ گونه که در ایّام اندوه اهل بیت _ سلام الله علیهم. _ باید غمگین باشد، در هنگامه‏ هاى شادى آنان و نیز در میانه‏ هاى زندگى‏ اش، بلکه در «همیشه‏ ی عمرش»، باید شاداب زیست کند. این‏ گونه‏ بودن، مرام پیامبر اکرم و خاندان پاک او _ صلوات الله علیهم. _ است.

     از شادابى‏ ها و سرمستى‏ هاى حلال استفاده کن و با این کار، خودت و جامعه‏ ات را براى پیشرفت بیش‏ تر و به‏ تر، آماده‏ تر ساز!

     اینک من و همه‏ ی مهرْبانى‏ هایم آغوش گشوده‏ ایم تا «به امید خدا»، شادمانه و بی دریغ، مَقدم مَحبّتت را گرامى بداریم و آغازى باشیم براى فصل تازه‏ اى در زندگانى‏ ات.

گفتم: خوشا هوایى کز باد صبح خیزد!
گفتا: «خنک نسیمى کز کوى دلبر آید!»

دوستدار پاکی هایت

اسماعیل داستانی

یک شنبه؛ 1385/2/31

1. از: عرشی ترین فرشی زندگی ام، حضرت پدرم (رضوان الله علیه).

2. ابراهیم (14)، 34 و نحل (16)، 18.

3. از: استاد محمّدعلی مجاهدی (پروانه).

4. گوشه ای از یک نامه ام که سال ها پیش برای دوستی دلشکن نوشتم و هیچ گاه به او تقدیم نکردم.

یک دیدگاه

  1. مهربانم! قلمت پاينده باشد. زيبانگاری ات جانم را آتش می زند و از عشق عميقی که داری، به من می نوشاند. خداوند، هميشه ياورت باشد.

نوشته‌های مشابه:

دکمه بازگشت به بالا