پرسشهای حاجآقا بِنیسی و پاسخهای آیتالله خرّازی
بسم الله الرّحمان الرّحیم
متن زیر، پرسشهای بنده در زمانهای مختلف از عالم ربّانی، حضرت آیتالله سیّد محسن خرّازی ـ دامت برکاته. ـ و پاسخهای ایشان است؛ البتّه در میانهاش خاطراتی هم هست. امیدوارم که مورد استفادهی شما، خوانندگان، قرار گیرد.
اسماعیل داستانی بِنیسی
شنبه؛ 1379/5/29
پس از نماز عشا پرسیدم:
ـ آيا هر معجزهاى ويژهی زمان شريعت خودش است؟
ـ خیر؛ هميشگى است.
ـ در سورهی مبارکهی بقره آمده است كه مردم از حضرت اشموئيل ـ عليه السّلام. ـ خواستند که حاكمى برايشان انتخاب كند. چرا ایشان خودش را انتخاب نكرد؟
ـ نمىدانم. شايد خودش از خدا خواست كه او را انتخاب نكند.
ـ شرط حكومت يک پيامبر چيست؟
ـ شرط مشروعيّتش تنها خواستِ خدا است و شرط فعليّتش خواستِ تعدادى از مردم است كه بتوان با آنان حكومت دينى برپا كرد.
ـ برترين موجود چيست؟
ـ پيامبر ما ـ صلّى الله عليه و اله. ـ ؛ هم به ادلّهی قرآنى و نقلى و هم به ادلّهی عقلى فلاسفه و عرفا؛ مانند نُخستين آفريده بودن حضرت كه معلول نخست، همهی ويژگىهاى [پسندیدهی] معلولهاى بعدی را دارد.
ـ ولادت امام على ـ عليه السّلام. ـ در كعبهی معظّمه، براى ايشان افتخار است يا براى كعبه؟
ـ آن، فضيلتى بود كه بر فضايل پيشين و فىنفسهِ كعبه افزود؛ مثلاً: كعبه خانهی عبادت بود و اين ولادت، فضيلتى ديگر براى آن شد.
ـ آيا ايشان از اين جهت، از پيامبر خدا ـ صلّى الله عليه و اله. ـ برتر نيستند؟
ـ خير؛ پيامبران و ائمّه ـ عليهم السّلام. ـ فضايلى داشتهاند؛ ولى ظهور اين فضايل بنا بر شرايط (= كيفيّات و كمّيّات)، گوناگون بوده است. به فرمودهی خود حضرت امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام. ـ ، رسول خدا ـ صلّى الله عليه و اله. ـ از ايشان برتر است و امام على ـ عليه السّلام. ـ از همهی ائمّه ـ عليهم السّلام. ـ برتر است؛ چنانكه خود ائمّه ـعليهم السّلام. ـ فرمودهاند.
سهشنبه؛ 1380/3/15
پس از نماز عشا پرسیدم:
ـ آيا شما دربارهی سند زيارت ناحيهی مقدّسه تحقيق كردهايد؟
ـ نه؛ ولى آن را در كتابى كه مجموعهاى از زيارات است، آوردهام.
ـ آيا كتاب «نگاهى بر حماسهی حسينىِ» آقاى صالحى نجفآبادى را خواندهايد؟
ـ خیر.
ـ نوشته است كه اين زيارت، سند ندارد.
ـ الفاظش كه زيبا است و مىشود كه از حضرت باشد.
ـ نوشته است كه اين زيارت، حتّى از شيخ مفيد و سيّد مرتضى ـ كه علّامه مجلسى فرموده: شايد از ايشان باشد ـ نيز بعيد است؛ چون الفاظ قلمبه دارد.
ـ ايشان هميشه از اين حرفها دارد. او صاحب كتاب «شهيد جاويد» است كه علما دربارهاش كتاب نوشتند.
ـ آيا مىتوان دعاهايى را كه سند ندارد، مانند گنجالعرش و معراج، چاپ و پخش كرد؟
ـ اگر به معصوم اِسناد قطعى داده نشود، عيبى ندارد. اگر به يكى از ايشان هم منسوب باشد، قطعى نبايد گفت.
ـ آيا حضرت معصومه، حضرت زينب و حضرت ابوالفضل ـعليهم السّلام. ـ و مانند آنان، معصوم بودهاند؟
ـ دليل بر عصمت آنان و لزومش نداريم؛ ولى ممكن است.
ـ آيا زرتشت، پيامبر بوده است؟
ـ زردتشتيان در برخى از احكام اسلام، با اهل كتاب، مشتركند و او شبههی كتاب دارد؛ ولى نمىدانم كه چه كسى بوده و خصوصيّاتش چه بوده.
شنبه؛ 1380/5/27
پس از نماز عصر پرسیدم:
ـ آقا! اين چند روز را كجا تشريف برده بوديد؟
ـ مشهد. شما نرفتيد؟
ـ چرا آقا! چون احتمال مىداديم كه شما در بالاسر باشيد، چند بار هم آنجا رفتيم؛ ولى شما را نديديم. آقا! نظر شما در بارهی حديث «عُلَماءُ اُمَّتى اَفضَلُ مِن اَنبِياءِ بَنى اِسرائيلَ» [= علمای امّت من برتر از پیامبران بنیاسرائیل هستند] چيست؟
ـ چنين رواياتى داريم. دين اسلام، کاملتر از همهی دينها است؛ برای همین اگر كسى عالم و عارف به معارف الاهى اسلامى شد و به محبّت الاهى رسيد، بعيد نيست كه از انبياى بنىاسرائيل ـ كه مانند مبلّغانی در نقاط مختلف بودند ـ برتر شود.
ـ بعضى، علما را با حضرت موسى ـ عليه السّلام. ـ مىسنجند.
ـ نه؛ اين عبارتها منصرف به همان انبياى مرحلهی پايين است.
ـ پس، ملكهی عصمت چه مىشود؟
ـ ما دليلى اثباتى براى عصمت علما نداريم؛ ولى ثبوتاً ممكن است كه پس از طىّ مراحلى، عصمت به آنها داده شود. آيتالله بهجت نقل مىفرمود كه از عالمی پرسيدند: نظر شما دربارهی فلان عالم چيست؟ فرمود: «بيستوپنج سال است كه من حتّى مكروهی از ايشان نديدهام.» از همان عالم دوم، در بارهی همان عالم اوّل مىپرسند. ايشان هم همين پاسخ را مىدهد. اگر علما به آنجاها برسند، ممكن است كه ثبوتاً هم داراى عصمت بشوند.
ـ مقصودم ملكهی عصمت به معناى اصطلاحى است كه در کتاب «بدايةالمعارف» آوردهايد.
ـ اثباتاً دليل نداريم؛ مثلاً: ما دليلى براى عصمت حضرت زينب ـ عليها السّلام. ـ نداريم؛ ولى پس از طىّ مراحلى ممكن است به دست بيايد.
ـ از ابتداى تولّد چطور؟
ـ ممكن است به خاطر اعمال نسل گذشتهاش داده شود؛ مثلاً: مادر شيخ انصارى براى شيردادن به او، هميشه وضو مىگرفت و پدر علّامه مقدّس اردبيلى، از خيلى مشتبهات پرهيز مىكرد.
ـ نظر شما دربارهی حديث «لَولاک» [که در آن، خداوند والا ـ جلّ جلاله، و حسنت اسماؤه. ـ به حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و اله و سلّم. ـ فرمود: «لَولاکَ لَما خَلَقتُ الاَفلاکَ، و لَولا عَلِیٌّ لَما خَلَقتُکَ، و لَولا فاطِمَةُ لَما خَلَقتُکُما؛ اگر تو نبودی، آسمانها را نمیآفریدم و اگر علی نبود، تو را نمیآفریدم و اگر فاطمه نبود، شما، دو تا، را نمیآفریدم.»] چيست؟
ـ يعنى: حضرت زهرا ـ عليها السّلام. ـ اِبانهی طريقهی محمّدى كردند [یعنی: پس از حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و اله و سلّم. ـ دین آن حضرت را روشن و حفظ نَمودند]؛ چنانكه پيامبر خدا ـ صلّى الله عليه و اله. ـ فرمود: «حُسَينٌ مِنّى، و اَنَا مِن حُسَينٍ[؛ حسین از من است و من از حسینم].»
ـ بعضى مىگويند كه اين روايت را اصلاً مطرح نكنيد.
ـ از غلو مىترسند؛ وگرنه، با اين توجيه اشكالى ندارد.
چهارشنبه؛ 1380/6/7
پس از نماز عشا پرسیدم:
ـ فرموديد كه ممکن است بعضى از علما ثبوتاً ملكهی عصمت را داشته باشند. حال اگر به عالِمى داده نشد، آيا باز میتواند برتر از پیامبران بنىاسرائيل باشد؟
ـ از اين جهت كه داراى معرفت بالاتر است، آرى؛ نه از بُعدهاى ديگر.
ـ فرموديد كه اين روايت به حضرت موسى ـ عليه السّلام. ـ انصراف ندارد؛ در حالى كه نقل شده است جناب اِبن فَهد حلّى و علّامه مقدّس اردبيلى، علما را حتّى با ايشان سنجيدهاند.
ـ اينها نقل است و اعتبارى ندارد.
ـ در رواياتى آمده است که زنازاده به بهشت نمىرود. نظر شما در بارهی اينگونه روايات چيست؟
ـ در اعتقادات، قطعيّات اعتبار دارد و اين روايات، ظنّى هستند. اگر هم درست باشند، مقصودشان آن است كه درجات پايين بهشت به آنها داده مىشود.
ـ پس اگر زنازادهاى، از علما شد، به مقام شايستهی خود نخواهد رسيد؟
ـ گفتم كه اينها ظنّيّات است. اگر زنازادهاى به جايى برسد، بيشتر از ديگران هم به او مىدهند؛ چون در وجود زنازادگان، تاريكى خاصّى وجود دارد و آنها سختتر از ما كار نيک انجام مىدهند و «اَفضَلُ الاَعمالِ اَحمَزُها[؛ ارزشمندترینِ کارها سختترین آنها است]».
پنجشنبه؛ 1380/7/5
پس از نماز عصر پرسیدم:
ـ آيا به اعتكاف مىرويد؟
ـ امسال توفيقش را ندارم؛ چند روز به مسافرت مىروم.
ـ از كى تا كى؟
ـ از شنبه تا حدود 10 روز. شما به اعتكاف نمىرويد؟
ـ مدرسهی ما سهشنبه و چهارشنبه را تعطيل نكرده است. برويم؟
ـ اگر درسهايتان را جبران مىكنيد، عيبى ندارد.
ـ آقا! طلبهها وقتى به پايهی هفتم مىرسند، دچار بحران مىشوند كه به مؤسّسات بروند و يا درس «مكاسب» و… بخوانند. ما چه كنيم؟
ـ کتابهای «رسائل»، «مكاسب» و «كفايه» را بايد با دقّت خواند. همين كتابها را هم بايد خواند؛ نه كتابهاى ديگر را. هر جا بروى، با كتاب و سنّت كار دارى و بدون اين دو نمىشود.
پنجشنبه؛ 1380/7/27
شب در محضر مرحوم پدرم ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به ديدار ایشان رفتم؛ چون ايشان از سفر كربلا آمده بودند.
کسی از ايشان در بارهی پولريختن در ضريح ائمّهی مدفون در عِراق ـ سلام الله تعالی علیهم. ـ پرسيد. فرمودند: «حاج شيخ فرموده: ما گاهى مىدهيم كه دستمان را بگيرند و گاهى مىدهيم كه پايمان را نگيرند. براى ضريحهای ائمّه ـ عليهم السّلام. ـ مىتوان نذر كرد و به آنها پول ريخت تا از آنها محافظت كنند. آيتاللّه… فرمود كه كسى در كربلا از برادر آيتاللّه موسوی اردبیلی مىپرسد: آقا! در ضريح مىتوان پول ريخت؟ ايشان مىفرمايد: نه. همان لحظه، زبانش بند مىآيد. سرانجام با دست اشاره مىكند كه پول را در ضريح بريز. همين كه آن فرد پول را در ضريح مىريزد، زبان آقا بازمىشود. در عراق همين كه كسى اقتضاى كمک مالى مىكند و دست در جيب مىكنى تا پول دربياورى، شش ـ هفت دست جلو مىآيد.»
مرحوم پدرم فرمودند: «آقا! همه بايد از سفرهی ائمّه ـ عليهم السّلام. ـ بخورند.» ايشان فرمودند: «همه؛ همه.» سيّدى گفت: «من با عالمی در بارهی همين موضوع صحبت كردم. ايشان ادلّهی جوازش را فرمود. گفتم: آقا! يكى ماند و آن، اين است كه امام سجّاد ـ عليه السّلام. ـ به بزرگ نيزهداران شهدا پول داد تا سرها را جلو ببرند؛ با اين كه او ناباب بود.» ايشان تأييد كردند.
جمعه؛ 1380/8/25
پس از نماز جمعه، با ایشان تا درِ منزلشان رفتم. ايشان به بنده فرمودند: «التماس دعا دارم.» عرض کردم: آقا! شما بايد دعا كنيد؛ نه بنده. فرمود: «شما براى من دعا كنيد؛ من هم براى شما.»
از ايشان پرسيدم: آيا تعقيبات نمازها ترتيب دارند؟ فرمودند: «فكر نمىكنم. تنها در بارهی هفت بار «لا حَولَ و لا قُوَّةَ اِلّا بِاللّهِ العَلِیِّ العَظیم» كه پس از نمازهای صبح و مغرب خوانده مىشود، روايت شده كه تا زانوها تكان نخوردهاند، بخوانيد. شايد از اين برآيد كه آن بر ساير تعقيبات، مقدّم است.
یکشنبه؛ 1380/8/27
ساعت 20:10 به منزل مرحوم پدرم ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ تشریف آوردند و يک ساعت ماندند. خلاصهی سخنان ايشان اين مطالب بود:
ـ آقايى در نجف بود كه سیّد محمّد ولدآباد نام داشت. گفت: «در نجف ماندم؛ ولى زياد رشد نكردم. عالمى كه مردم ولدآباد از او استفاده مىكردند، فوت كرد. مردم خواستند كه مرا به آنجا ببرند. ديدم كه چيزى بلد نيستم. محضر امام على ـ عليه السّلام. ـ رفتم و موضوع را به حضرت گفتم. حضرت به من فرمود: ”به كسانى كه به تو مراجعه خواهند كرد، بسماللّه بده. آنقدر سرت شلوغ مىشود كه ديگر كسى نمىتواند از تو احكام بپرسد.“» همان شب اوّل كه به ولدآباد رفتم، به زنى كه درد خطرى داشت، بسماللّه دادم. مشهور شد كه آقا صاحب نفس است. سرم به قدرى شلوغ شد كه شبها هفتاد ـ هشتاد تا بسماللّه مىنوشتم و صبح به مراجعهكنندگان مىدادم.
ـ مىگفتند كه آقاى سیّد عبدالکریم کشمیری، استخارههاى عالى مىكرد. كمى جلوتر و عقبتر [آیهی مورد استخاره] را مىديد و مىگفت كه استخارهكننده قصد چه كارى دارد.
ايشان گفت كه روزى در صحن امام على ـ عليه السّلام. ـ بودم. از خاطرم گذشت آيا كسى هست كه مثل من استخاره كند. خانمى آمد و گفت: «من با تسبيح استخاره مىكنم.» امتحانش كردم و ديدم كه راست مىگويد. گفتم: «از كجا توفيق پیدا کردهاى؟» گفت: «من شوهردار و بچّهدار بودم. شوهرم مىخواست مرا طلاق بدهد. گفتم كه طلاق نده؛ طلاق در قوم ما بد است. اگر زن ديگرى مىخواهى، بگير. يک روز آمد و گفت كه تو را طلاق دادم؛ برو پی كارَت. چيزى نداشتم. اضطرار پيدا كردم. سر قبر حضرت ابوالفضل ـ عليه السّلام. ـ رفتم و گفتم كه اگر مىخواهيد من از بين نروم و عفّتم حفظ شود، به دادم برسيد. در خواب، تسبيحى به من دادند و فرمودند که استخاره كن. در حالى كه استخاره مىكنى، به ذهنت مىرسد كه استخارهكننده میخواهد چه كاری انجام دهد.»
ـ بايد به اهل بیت ـ علیهم السّلام. ـ توسّل كرد، رضايتشان را به دست آورد و به آنچه صلاح است، راضى بود.
ـ آقاى مشكور خواب دید كه به حرم امام حسين ـ عليه السّلام. ـ مشرّف شده؛ ولى بيشتر مردم به شكل حيوانند. ناگاه جوانى به شكل انسان وارد شد. به ضريح سلام داد و پاسخ شنيد.
آقاى مشكور به حرم رفت و همان ماجراها را ديد. به آن جوان خوابش را گفت. جوان گفت: «من هر وقت سلام مىكنم، جواب مىشنوم.» آقای مشکور از او پرسید كه چگونه به آن مقام رسيده. او گفت: «پدر و مادر پيرى داشتم. گفتند كه هر جمعه ما را به زيارت امام حسين ـ عليه السّلام. ـ ببر. يك بار دست و پاى يكى شكست و من او را با زحمت به حرم آوردم. وقتى سلام دادم، حضرت پاسخم را دادند.»
ـ اهل بیت ـ علیهم السّلام. ـ از ما تقوا مىخواهند. هر چه عمل [نیکو] بيشتر باشد، رضايت آنان بيشتر است.
ـ ممكن است كه ائمّه ـ عليهم السّلام. ـ بخشى از كارهاى ما را خودشان ببينند و بخشى به آنان گزارش داده شود و آنها هم شاهد باشند. هر كدام باشد، عنوان «شاهد» صدق مىكند.
ـ آقاى شيخ محمّدحسين اصفهانى، در اوّل تعليق مكاسب و برخى عرفا، ائمّه ـ عليهم السّلام. ـ را مَجارى عِلَل دانسته و گفتهاند كه خدا علّت آنها و آنها علّت همهی افعال هستند و اين اشكال ندارد؛ چون آنها در طول خدا هستند و اين شرک نيست. هر علّتى هم به معلول، علم دارد؛ چنانکه بلا تشبيه، ما صورتهاى ذهنى را ايجاد مىكنيم و به آنها واقفيم.
ـ بَداء از افعال الاهى است و ممكن است كه ائمّه ـ عليهم السّلام. ـ تنها لوح محو و اثبات را بدانند و قضاى حتمى را ندانند. علم، مخصوص خدا است و آنها هر چه دارند، از خدا دارند. علم آنها به معلومات، شبيه علم خدا به آنها است. ممكن هم هست كه خدا عالمشان كند. از حضرت پرسيدند كه آيا ممكن است خدا اين علم را به بشر بدهد؟ فرمودند: «بله.»؛ مثل علم استخاره كه به يک امامزاده داده مىشود.
ـ در هر زمانى حجّةاللّهى بوده و حقيقت عبادت با او تحقّق مىيافته است. اگر بگوييم كه ائمّه ـ عليهم السّلام. ـ نخستين آفريدهها هستند، عبادات آنها در طول ائمّه ـ عليهم السّلام. ـ مىشود. در اوّل دعاى ندبه هم آمده است: «شكر بر خدايى كه عدّهاى را برگزيد پس از اين كه با آنها شرط كرد كه زهد را برگزينند و وقتى تشخيص داد كه آنان [نسبت به خدا] مطیعتر هستند، به آنان امتيازات ويژهاى داد.»
ـ بر اساس اخبار عالَم ذَر، همهی ما مكلّفِ فىالجمله بوده و آزمايش شدهايم. آنها قابليّت داشتند. در علم الاهى بود كه اين گروه در آينده، بهترين اعمال را خواهند
داشت؛ البتّه همه، قابليّت دارند؛ ولى آنها استفاده كردند و ديگران نكردند.
پس از اين كه ايشان از منزل حضرت پدرم خارج شدند، تا منزلشان با ایشان رفتم. نتيجهی پاسخهاى ايشان در برابر پرسشهاى بنده، این مطالب بود:
ـ بعضی از مسائل، مانند زمان قيامت و ظهور را حتّى ائمّه ـ عليهم السّلام. ـ نمىدانند و مىدانند كه اگر بخواهند بدانند، خدا به آنان ياد نمىدهد.
ـ ائمّه ـ عليهم السّلام. ـ مىتوانند حتّى صورت گذشته را ببينند.
ـ خداوند در علمش، بدون در نظر گرفتن علم و عصمت و مختصّات ديگر، ائمّه ـ عليهم السّلام. ـ را برگزيد؛ چون ديد كه مطیعتر هستند؛ سپس به آنها علم، عصمت و… داد.
(حضرت آیتالله خرّازی در منزل حجّةالحق مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی)
دوشنبه؛ 1380/9/12
پس از نماز عصر پرسیدم:
ـ الهام چند نوع است؟
ـ مستقيم و غير مستقيم (توسّط فرشته و…)، بر پيامبر، امام و بعضی از صالحین؛ مانند سيّد ابن طاووس كه در چند جاى کتاب «اقبالالاعمال» آورده كه به من الهام شد.
یکشنبه؛ 1380/9/18
پس از نماز عصر پرسیدم:
ـ آقا! گاهی دل آدم میگیرد. برای رفع آن، چه کار کند؟
ـ مقصودتان چيست: اِقبال و اِدبار به عبادت يا مصيبت و يا غير اينها؟
ـ به علّتهای معلوم و نامعلوم.
ـ در روايات هست كه گاهی در جايى مؤمنى مشكل پيدا مىكند و دل مؤمن ديگرى به خاطر مشكل او مىگيرد.
ـ راه حلّش چيست؟
ـ درمان مخصوصى ندارد. براى مؤمنان دعا كند.
ـ اگر علّتش معلوم باشد، چه؟
ـ اگر مثلاً مصيبتى برايش پيش آمده، به خودش بگويد كه از طرف خدا است و اگر به او بهتان و… زدهاند، به خدا تكيه و واگذار كند.
پنجشنبه؛ 1380/9/22
کسی در بارهی روايت دوم صفحهی 83 کتاب «نخبةالتّفاسير»، از بنده نظر خواست. گفتم كه مقصود حضرت امام جعفر صادق ـ سلام الله تعالی علیه. ـ از «الدّنيا»، به قرينهی «يدخل الّذى تراه عدسةً»، تصوير و شكل دنيا است. او نپذيرفت.
پس از نماز عصر، اين مطلب را از آیتالله خرّازی ـ دامت برکاته. ـ پرسيدم و ايشان پاسخ مرا تأييد كردند.
از مرحوم پدرم ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ هم پرسیدم. ايشان نيز همانطور پاسخ دادند.
چهارشنبه؛ 1381/1/14
پس از نماز عصر پرسيدم:
ـ آيا گذاشتن انگشتر در روزهاى شهادت ائمّه ـ سلام الله تعالی علیهم. ـ مكروه است؟
ـ: من روايتى نديدهام. تنها در بارهی روز عاشورا وارد شده است كه خود را آشفته كنيد و… .
ـ آيا براى اين كه پس از نماز دستها را روى چشمها مىگذارند و آيةالكرسى مىخوانند، روايت داريم؟
ـ مرحوم آقاى اراکی [= آیتالله العظمی محمّدعلی اراکی، استاد آیتالله خرّازی،] مىفرمود كه روايت داريم.
يکشنبه؛ 1381/3/5
پس از نماز عشا پرسيدم:
ـ آقا! فرموديد كه براى «كفايه»، «رسائل» و «مكاسب»، استاد خوب و ماهر داشته باشيد. ما استادها را نمىشناسيم. اساتیدی هم كه معروفند، مجلس درسشان شلوغ است و نمىتوان در آنجا به آسانی از آنها پرسش كرد.
ـ مگر مدرسهی شما براى سال بعد، برنامه ندارد؟
ـ چرا؛ ولى استادان آنجا تازهكارند.
ـ پس، از درس استادانى مانند آقاى اعتمادى و استادى كه ورزيده هستند و خوب درس مىدهند، استفاده كنيد. پرسش و پاسخ را مىتوانيد پس از درس يا هنگام ديگرى پی بگیرید.
شنبه؛ 1381/4/22
پس از نماز عشا پرسیدم:
ـ آيا همهی موجودات عالَم، باشعورند؟
ـ: علّامه طباطبایى فرموده است که بله؛ البتّه نَه به اندازهی شعور انسانها.
ـ يعنى: همهی آنها مىفهمند كه خدايى هست؟
ـ: بله.
ـ آيا همهی موجودات عالَم، اراده هم دارند؟
ـ: اراده با شعور فرق مىكند و لازمهاش هم نيست. همهی موجودات، اراده ندارند.
ـ آيا تصوّر مُحال، محال است؟
ـ: تصوّر مفهوم محال، محال نيست؛ ولى تصوّر منطبقعليه آن، محال است.
ـ آيا تصوّر عدم، محال است؟
ـ: تصوّر مفهوم عدم و نيز عدمِ يک چيز، محال نيست. خود عدم يک چيز پس از حياتش نيز محال نيست؛ ولى تصوّر عدم مطلق، محال است.
چهارشنبه؛ 1381/4/26
پس از نماز عصر پرسیدم:
ـ آيا همهی موجودات، خدا را تسبيح مىكنند؟
ـ بله.
ـ آيا همهی موجودات مىفهمند كه دارند خدا را تسبيح مىكنند؟
ـ همهی موجودات، باشعورند؛ چنانكه علّامه طباطبايى در ذيل آيهی «و اِن مِن شِىءٍ اِلّا يُسَبِّحُ بِحَمدِه و لكِن لايَشعُرونَ» توضيح داده است.
ـ آيا همهی موجودات، خدا را با اراده تسبيح مىكنند؟
ـ خير.
ـ آيا اين با عدل خدا سازگار است كه حضرت خضر ـ عليه السّلام. ـ نوجوانى را بكشد تا مبادا پدر و مادرش را به انحراف بكشاند؟
ـ بله؛ چون او از خدا زندگی، طلب نداشت كه خدا نداده باشد و در نتیجه، ظالم شود؛ امّا حكمت اين كه چرا خدا زندگی او را ادامه نداد، ممكن است همان چيزى باشد كه حضرت خضر ـ عليه السّلام. ـ فرمودند. اينگونه مسائل از عالَم واقع هستند كه حتّى حضرت موسى ـعليه السّلام. ـ از آنها تعجّب کرد.
پنجشنبه؛ 1381/8/16
پس از نماز عصر، از ایشان در بارهی وجودداشتن جن پرسيدم. فرمودند: «بنا بر آيات و داستانهاى زياد، بين ما جن وجود دارد. اگر كسى احتمال داد كه جنّ بدى مىخواهد او را آزار دهد، استعاذه و مُعَوَّذَتَين [یعنی: اعوذ بالله من الشّیطان الرّحیم و سورههای فلق و ناس] را بخواند.»
سلام علیکم.
خیلی استفاده کردیم.
خدا به آیتالله خرّازی و حاجآقا بنیسی، خیر کثیر دهد.
لطفاً پرسشهای حاجآقا از علمای دیگر را هم بگذارید تا مخاطبان استفاده کنند.
علیکم السّلام و رحمة الله.
الحمد لله.
آمین.
ما هم دوست داریم که بگذاریم؛ امّا خیلی زحمت دارد. اگر خدا بخواهد، خواهیم گذاشت.