۸ ساعت کار علمی روزانه در حدود ۱۰۰سالگی!

۸ ساعت کار علمی روزانه در حدود ۱۰۰سالگی!
حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی
در شام جمعه، ۱۷ / ۱۲ / ۱۴۰۳، به مجلسی رفتم که سخنرانش حجّت الاسلام و المسلمین حضرت استاد سیّد احمد اِشکَوَری ـ دامت برکاته. ـ بودند؛ عالمی فهرستنگار، بسیارشاداب و اهل بگوبخند که شوخی هم کردند.
سالها پیش، بنده کتابی به نام «حدیث عشق» را که دربارۀ ایشان است، خوانده بودم و دوست داشتم که ایشان را زیارت کنم.
ایشان در آن مجلس فرمودند: «زمانی که درس طلبگی میخواندم، به همبحثم گفته بودم که برای مباحثه به حُجرهام بیاید تا وقت من در راه رفتوبرگشت حیف نشود!
در آن ایّام، من برای صبحانه فقط یک نان میتوانستم تهیّه کنم که پس از نماز صبح، آن را روی… میگذاشتم تا گرم شود.
سپس همبحثم میآمد و ما تا طلوع آفتاب مباحثه میکردیم؛ آنگاه من آن نان را به دو نیم میکردم و با همبحثم به عنوان صبحانه و بدون حتّی پنیری میخوردم!
روزی شخصی کتابچهای را به من نشان داد و معنای واژه و معنای جملهای از آن را از من پرسید و من پاسخ دادم.
سپس پرسید که آیا این اثر، ارزش ترجَمهشدن را دارد؟ گفتم: بد نیست.
گفت که اگر من ترجمه کنم، چقدر هزینۀ ترجمه به من داده میشود؟
طلبه نباید اینچنین باشد؛ بلکه باید کارهایش را با اخلاص انجام دهد.
طلبه باید در کارهای علمی، جدّیّت داشته باشد.
من بیش از ۹۰ سال دارم و هنوز هر روز، دستکم ۸ ساعت، کار علمی میکنم و حدود ۳۰۰ کتابم چاپ شده است!؛ مثلاً: یک دورۀ فهرستنگاریام از کتابهای خطّی و غیرخطّی، در ۱۴ جلد به چاپ رَسیده است (۱).
من هنگامی که فهرستنگاری، کار حساب نمیشد، این کار را آغاز کردم.
من به کشورهای مختلفی رفته و فهمیدهام که ایران نسبت به هر کشوری، بیشترین کتابخانه را دارد؛ امّا در اروپا دانشجویان اسلامشناسی و دانشجویان شرقشناسی، حتّی نمیدانستند که در ایران کتابخانهای وجود دارد؛ برای همین، من کتابهای فهرستنگاریام را به زبان عربی، این زبان جهانی، مینویسم تا دنیا بفهمد که در کتابخانههای ما چه کتابهایی موجود است.
من هنگامی که یک خلأ (جای خالی یک کار علمی) را حس میکنم، دربارهاش کتاب مینویسم.
یکی از کتابهایم دربارۀ چکیدۀ معارف تشیّع است و کسی که نمیتواند هزار تا کتاب دربارۀ تشیّع بخواند، با خواندن آن میتواند خلاصۀ معارف تشیّع را به دست آورد.
کتابی هم دربارۀ شرححال علمایی نوشتهام که دارای اثر مهمّ دینی بودهاند.
من بررَسی کرده و دریافتهام که انتخاب کتابهای سخت برای درسهای حوزه، عمدی بوده است؛ مثلاً: هم کتاب “البهجة المرضیّة” شرح الفیّۀ ابنمالک است و هم کتاب “شرح ابن عقیل”. اوّلی سخت است و دومی آسان.
آیا بزرگانِ گذشته، عقل نداشتهاند که اوّلی را کتاب درسی حوزوی کردهاند؟!
خواندن کتاب سخت و تلاش برای فهمیدنش باعث میشود که مطالب آن، بیشتر در ذهن بماند.
هر گاه نوجوان یا جوانی را دیدید که موهبت خاصّ خدادادی دارد، به هر شکل که میتوانید، او را تشویق کنید؛ تشویق مادّی، تشویق زبانی و… .
یکی از پسرانم استعداد خاصّی در مسائل مکانیکی داشت و میتوانست ماشینی بسازد که جنسی بهتر از ماشینهای داخلی داشته باشد و ارزانتر از آنها تمام شود؛ امّا آنقدر سرکوفت خورد که از دنیا رفت!
پسر بااستعداد دیگری بود که پدرش توان تأمین هزینۀ درسخواندن او را نداشت؛ برای همین، او به مدرسه نمیرفت.
من دربارۀ او با بعضی از پولدارها سخن گفتم و از آنان خواستم که او را تأمین کنند؛ امّا اقدامی نکردند.
گروهی از اروپا به ایران آمدند و دنبال مترجم بودند. آن پسر با استعدادی که داشت، توانست زبان انگلیسی را خیلی زود یاد بگیرد و مترجم آنان شود!
آنان او را به آمریکا فرستادند و در آنجا هزینۀ تحصیلش پرداخته شد.
او از اساتید مهمّ فُلان دانشگاه آمریکا شده است و با من ارتباط دارد.
زمانی من روی کتاب “الإسلام و الهیئة” مرحوم (حاجآقا) سیّد هبةالدّین شهرستانی کار کردم و آن را که قبلاً در قطع جیبی و با غلطهای زیاد چاپ شده بود، با اضافات نویسنده و به شکل زیبایی در قطع وزیری به چاپ رَساندم.
سپس ۱۰ نسخه از آن را پیش ایشان بردم. ایشان که نابینا شده بود، کتاب را با دستش لمس کرد و خوشحال شد.
گفتم: من یک مقدّمه بر کتابتان نوشتهام. از من خواست که آن را بخوانم و در میانۀ خواندنم ۲ بار برای تعظیم از جایش برخاست و نشست!
گفتم: من مطالبی را هم که شما به مترجم کتاب گفته بودید و او در ترجَمهاش اضافه کرده بود، به عربی ترجمه کرده و به کتاب افزودهام. من آنها را به سبک قلمی خود ایشان نوشته بودم. از من خواست که آنها را هم بخوانم و پس از خواندنم گفت: “اینها به قلم خود من است (یعنی: آنها را عیناً به سبک من نوشتهای).”.
سپس ۹۵ دینار به من داد که معلوم بود همۀ دارایی نقدیاش در آن زمان بود و من با ۸۰ دینار آن، پول چاپ ۲۰۰۰ نسخۀ این کتاب را پرداختم.
او با این کارها مرا تشویق کرد.
روزی یکی از آثار قلمیام را پیش مرحوم آقای (آیتاللّه سیّد ابوالقاسم) خویی بردم.
ایشان پس از دیدن آن، یک کلاسور از نوشتههای رجالیشان را به من داد ـ یادم هست دربارۀ راویانی بود که نامشان با حرف عین آغاز میشد. ـ و از من خواست که دربارۀ آن، نظر بدهم. عرض کردم که من کجا و شما کجا؟ اصرار کرد. تورّقی کردم و ۲ تا نقد بیان نَمودم.
با این که ماها به انتقادناپذیری عادت کردهایم، ایشان نقدها را پذیرفت و گفت: “کار ما را سخت کردی.”
هر جلد آن کتاب که چاپ میشد (۲)، ایشان یک نسخه از آن را برایم میفرستاد؛ حتّی هنگامی که از عِراق مهاجرت کردم و در قم ساکن شدم.
بعدها این کتاب در لبنان هم چاپ شد و ایشان یک دوره از آن را هم برایم فرستاد و با این کارها مرا تشویق کرد.»
پس از سخنرانی ایشان که بیش از یک ساعت طول کَشید و روحانیها و طلّاب با شوق گوش میدادند، یک روحانی مدّاحی کرد؛ سپس شخصی به این عالم نازنین گفت: «خسته نباشید.» و ایشان فرمودند: «مهم نیست!»
آنگاه از ایشان درخواست شد که عکس گرفته شود. ایشان فرمودند: «پس باید در جای مناسب قرار گرفت.»، از جای خود برخاستند، چند گام جلو آمدند و ایستادند و چند عکس گرفته شد و مجلس به پایان رسید.
خداوندا! ایشان و امثالشان را حفظ بفرما و بنده و هر کسی را هم که دوست دارد کتابهایی بنویسد که موردپسند تو باشد، به این کار موفّق بگردان.
- ظاهراً مقصود ایشان کتاب «التُّراث العربیّ المخطوط فی مَکتَبات ایرانَ العامّة» (به معنای «میراث عربی خطّی در کتابخانههای عمومی ایران») است.
- نام این کتاب، «مُعجَم رجال الحدیث» (به معنای «فرهنگنامۀ رجال حدیث») است.
#اخلاص، #استاد_اشکوری، #اغتنام_عمر، #ایران، #تشویق، #تلاش_علمی، #تواضع، #حدیث_عشق، #طلبگی، #فهرستنگاری، #کتابهای_درسی_حوزوی، #مطالعه، #معرفی_کتاب، #نوشتن