ابیات زیبای حضرت استاد بِنیسی درباره‌ی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام)

بسم الله الرّحمان الرّحیم

ابیات زیبایی از مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ درباره‌ی حضرت امیرالمؤمنین، امام علی ـ سلام الله تعالی علیه. ـ‌ یا خطاب به ایشان که از کتاب «همای آسمانی» (اشعار ایشان درباره‌ی آن حضرت) گزینش شده است:

ـ جهان بهر تو زندان بود، آری
نمی‌گنجی در این دنیای فانی
(ص ۷)

ـ جهان در پیش تو، جز قطره‌ای نیست
تو، چون دریای هستی، بیکرانی
(ص ۸)

ـ نه‌تنها در نجف، گِرد ضریحش
به هر جا و مکانی «یا علی» گو
همه‌ْروز و همه‌ْشب با دل پاک
چو در کاری بمانی، «یا علی» گو
(ص ۱۳)

ـ تو، به خانه‌ی خداوند به جهان قدم نِهادی
تو به دوستْ خانه‌زادی، که تو علّت بِنایی
(ص ۱۷)

ـ خوش، آن سری که در آن سر بوَد هوای علی!
خوش، آن دلی که در آن دل بوَد وَلای علی!…
خوش،‌ آن زبان که برای علی شود گویا!
خوش، آن کسی که فِدایی شود برای علی!
(ص ۴۱)

ـ خوش بوَد نام علی وِرد زبانم باشد
خوش بوَد ذکر علی، ذکر دهانم باشد
(ص ۴۴)

ـ به شکّ‌ و شبهه، تو مگو: «علی فقط امام ما است»
یقین بکن که رهبر تمامی کُرات، علی است
(ص ۴۶)

ـ من چه کنم ساغَر و مشروب و مِی؟
کوثر من نیست به غیر از علی
هر که دل خود به کسی می‌دهد
دلبر من نیست به غیر از علی
(ص ۵۴)

ـ تمام آرزوی من در این جهان و آن جهان
شَفاعت علی بوَد، زیارت علی بوَد
(ص ۵۶)

ـ علی را بر امامت می‌پذیرد
هر آن که هوشمند و تیزبین است
(ص ۵۹)

تمام عارفان گویند از دل:
«علی به‌تر نَه، بلکه به‌ترین است»
(ص ۶۰)

ـ تو هستی بنده‌ی خوب خداوند
تمام بندگان را پادشاهی
شَهی که نان جو می‌خورْد عمری
فقیران را مگر بخشد رُفاهی
شهی که کفش خود را پینه می‌زد
لباس خویش را می‌شست گاهی
شهی که گریه‌ها می‌کرد در شب
و می‌خندید بر لطف الاهی
(ص ۶۹)

از تو خواهم که مرا یار شَوی
نام تو مونس جانم گردد
ذکر تو وِرد لب من گردد
با تو سرگرم، روانم گردد
(ص ۱۲۱)

از تو خواهم که بگیری دستم
تا در این راه نیفتم از پا
دین و دنیای من آبادی کنی
نکنم هیچ فراموشْ تو را

از تو خواهم که در این دیْر خراب
از غم عشق تو آباد شَوم
چون رسد لحظه‌ی مرگم از راه
«یا علی» گویم و آزاد شوم
(ص ۱۲۲)

خاک پای تو شدن، آسان نیست
هستی‌ام باد فِدای تو علی!
روز محشر که مرا دست، تهی است
من و دامان وَلای تو علی!
(ص ۱۲۳)

ـ آرزو دارم که در هنگام مرگ
لحظه‌ای آیی سر بالین من
گر نیایی، می‌شوم اندوهناک
بی‌تو می‌میرد دل غمگین من
(ص ۱۴۴)

ـ چگونه من کنم تعریفْ او را؟
ز وصفش هر زبانی ناتوان است
(ص ۱۴۵)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا